زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

مرد، زن، محبت

مردهای زیادی دور و برم دیدم که به زنشون به چشم کلفت، مادر بچه یا یه هم خونه نگاه میکنن. بدون هیچ محبت یا ابراز علاقه­ای. انگار زندگیشون به حالت روتین و عادی در اومده. دریغ از یه نگاه عاشقانه یا دوستت دارم ساده. شاید سال به سال هم یه گل یا هدیه برای همسرشون نگیرن و حتی براشون اهمیتی نداشته باشه احساس همسرشون چطوره!

بعضی مردها محبتشون رو کلامی ابراز میکنن. بعضی مردها هم دوست دارن عملی نشون بدن و با کار کردن توی خونه و کمک کردن همسرشون میخوان دوست داشتنشونو نشون بدن. مثلاً وقتی مشکلی پیش میاد یا عصبانی میشن و از کوره در میرن داد میزنن و پیش خودشون فکر میکنن من که دارم عملی نشون میدم دوستش دارم، پس خودش میدونه اینطور وقتا دوست داشتن من کم نمیشه! و فراموش میکنن که در این شرایط زن فکر میکنه مردش ازش متنفره!

یا مردهایی میشناسم که تا دیروقت سر کار هستن و دنبال پول جمع کردن برای همسر و بچه هاشون هستن و همیشه تنهاشون میذارن و به خیال خودشون همین که از لحاظ مالی خانواده شونو تامین کنن، بعنی نهایت عشق و دوست داشتن! در حالی که حواسشون نیست که زن و بچه شون بیشتر از پولشون به محبت و وجودشون نیاز دارن!

اما برای زنها اینطور نیست. زنها گاهی تشنه یه جمله عاشقانه ان. گاهی یه "دوستت دارم" ساده ولی از ته قلب برای زن از کادوی چند میلیونی هم با ارزش تره! البته گاهی هم لازمه که مرد برای همسرش هدیه های گرون قیمت هم بخره دیگه! حالا نه که میلیونی باشه اما خب همیشه نمیشه شکلات و بستنی هدیه داد!

داشتم میگفتم. بعضی مردها فکر میکنن گفتن دوستت دارم جینگولک بازیه در حالی که پیامبر ما که مظهر محبت به همسر بودن فرمودن: «گفتۀ مرد به همسر خود که می­گوید دوستت دارم! هرگز از قلبش پاک نمی­ شود». ]الکافی، جلد۵، ص۵۶۹، حدیث۵۹[. این یعنی بار معنایی یک جمله برای زن خیلی زیاده و وقتی همسرش بیان کنه دوست داشتنشو، حاضره جونشو هم براش بده و راضی باشه!

همچنین روایت شده که زمانی که مرد به صورت همسر خودش نگاه کنه و همسرش هم به اون نگاه کنه، خدا به دیده‌ رحمت به اونها نگاه میکنه. این هم اهمیت توجه به همسر و صرف وقت برای اون رو میرسونه. چه خوبه که در شبانه روز دقایقی رو برای همدیگه صرف کنیم و فقط از خودمون بگیم و بدونیم که رضایت خدا رو هم به همراه داره این کارمون!

داشتم تو منابع نگاه میکردم و یک حدیث جالب خوندم که بد نیست شما هم بدونید. پیامبر اکرم (ص) می­فرمایند: «هرگاه بنده به چهره­ همسرش و همسرش هم به چهره­ او بنگرد، خداوند به آن دو، با نگاه مهرآمیز می­ نگرد، و هر گاه دست یکدیگر را بگیرند، گناهان آن دو، از لای انگشتانشان فرو می­ ریزد». ]کنزالعمال، جلد۱۶، ص ۲۷۶، حدیث۴۴۴۳۷[

برام خیلی جالب بود. اینکه به چه نکات ریزی توی دینمون اهمیت داده شده و ما ازش غافلیم. اسلام دین قشنگی هاست اما خیلی ها فقط اونو محدودیت میدونن! دارم فکر میکنم چقدر محبت و ابراز علاقه و توجه به همسر مهمه که خدا حتی براش ثواب درنظر گرفته. مطمئناً یه دلیلی داره. مثلاً وقتی زن برای همسرش خودشو زینت کنه و مرد توی خونه چشمش سیر بشه، بیرون از خونه با دیدن زن های آرایش کرده عنان از کف نمیده و به تبع اون گناه و فساد توی جامعه کم میشه.

یه جای دیگه پیامبر در رابطه با محبت مرد به همسر خودش می ­فرماید: «هر اندازه که محبت و علاقه بنده به زن (همسر) بیشتر شود، ایمانش افزون­تر می­ شود». ]من لا یحضره الفقیه، جلد۳، ص۳۸۴، حدیث۴۳۵۰[

دارم فکر میکنم کدوم آدمی با خوندن و شنیدن این روایات و احادیث منقلب نمیشه؟

در روایت دیگری اومده: «در روز رستاخیر مردی از امّت مرا می ­آورند، در حالی که هیچ کار نیکی که به سبب آن، برایش امید بهشت برود ندارد؛ اما خداوند می­ فرماید: او را به بهشت ببرید؛ چرا که به خانواده­ اش مهر می­ ورزیده».] کنزالعمال، جلد۱۶، ص ۳۷۹، حدیث۴۴۹۹۴

با این اوصاف جایی برای مهر نورزیدن میمونه؟ (جمله رو داشتین؟ )

تیر خلاص رو این جمله میزنه:

پیامبر می­فرماید: «در روز قیامت، آن کس از شما به من نزدیکتر می ­نشیند که خوش خوترینِ شما باشد و بهترین رفتارها را با خانواده ­اش داشته باشد». ] بحارالانوار، جلد۷۱، ص۳۸۷، حدیث۳۴[

شاید بگید اینا همش خطاب به مردا بود. باید عرض کنم که وقتی زن محبت مرد رو نسبت به خودش ببینه، حتی اگر بدترین زن هم باشه، با دیدن محبت و مهربونی همسرش، لبریز از عشق میشه و وقتی زن لبریز از عشق باشه، به شوق شوهر و برای شاد کردنش حاضره بسیار کارها انجام بده. یه جورایی این معادله دو طرفه است. یعنی بازخورد رفتار خوب همسر به خودش برمیگرده. امام علی (ع) بیخود نمیگن: «گناهکار را با خوش رفتاری ات اصلاح کن و با خوش گفتاری ات به راه خیر راهنمایی کن». پس میبینید که جانب کسی گرفته نشده! به همین خاطر حضرت علی (ع) فرمودند: «زیبا سخن گویید، تا پاسخ زیبا بشنوید». ]معجَم الفاظ غُرَر الحِکَم و دُرَر الکَلِم، چاپ اول، ص 294[.

وقتی امام باقر (ع) می­فرمایند: «برای زن هیچ شفاعتی در پیشگاه پروردگارش به اندازه رضایت شوهرش ثمربخش و مفیدتر نیست». ]سفینه البحار، ج1، ص561[، این یعنی زن باید بیشترین تلاشش رو برای جلب رضایت همسر بکنه چرا که همونطور که گفتم باز هم بازخوردش به خودش برمیگرده.

کاش همه ما زن ها و مردها بتونیم حق همسرمونو ادا کنیم و اونطور که شایسته است رفتار کنیم و طبق فرموده خدا مایه آرامش همدیگه باشیم. امام سجاد (ع) در مورد حقوق همسر فرمودند: «و اما حق همسرت آن است که بدانی خداوند متعال با آفرینش او وسیله آرامش و رفاه و انس و نگهداری تو را فراهم نموده است. هر کدام از شما (زن و مرد) بر نعمت وجود دیگری خدا را سپاس گوید و بداند که این نعمت الهی است. بر او و بر تو واجب است که نعمت الهی را گرامی داشته و در معاشرت با او خوش­رفتاری و رفق پیشه کنی اگرچه حق تو بر زن سخت­تر و رعایت محبوب و مکروه تو (اگر زیاده خواهی نباشد) بر او لازمتر است، ولی زن حق مهربانی و انس بر تو دارد و جایگاه آرامش و آسایش غریزه ایست که گریزی از آن نیست و این حق بزرگی است».

امیدوارم بتونیم با رعایت این نکته های ساده اما مهم، به تداوم زندگی مشترکمون کمک کنیم و روز به روز بیشتر ازقبل احساس رضایت داشته باشیم چرا که تحکیم و استمرار زندگی مشترک به محبت، دوستی، تفاهم، احترام متقابل و به رسمیت شناختن و رعایت حقوق همدیگه بستگی داره. 

پ ن: گل حیاط مامانم اینا با دوربین جانم که در حال حاضر دستم نیست (Canon EOS digital Rebel XT)

پ ن 2: تصویر زن و شوهر نداشتم. دیدم اینام به هر حال زوج محسوب میشن دیگه 

سوژه یابی

توی تعطیلات عید که داداشم و زن داداشم و امیرعلی اومده بودن خونه مون، تو ماشین بودیم که یهو بیلبورد افتتاح اکبرجوجه قم رو دیدیم. رستورانش تو خیابون مرصاده. هم از میدان آزادگان راه داره، هم از 72 تن. اون روز نهار رفتیم اونجا و غذاش عالی بود. نمایندگی شعبه اصلی اکبرجوجه که توی گلوگاهه بود. مدیونید اگر فکر کنید من دارم برای یک هم استانی خودم تبلیغات میکنم ها!!! 

خلاصه، اون روز شروع آشنایی ما با این رستوران بود. من و علی ماهی یک بار، گاهی دو بار بیرون غذا میخوریم. این تنها تفریح ماست توی این شهر. نه که بگم جای تفریحی نداره، خوبش هم داره اما بخاطر درس و دانشگاه و کار و پایان نامه، فرصتشو نداریم.

جمعه برای دومین بار رفتیم اکبرجوجه. هر پرس غذاش 8500 تومنه و ما بعد از تعطیلی ارگ سالاریه، اینجا رو پاتوق خودمون کردیم. بماند که طرف ما رو شناخت و یه رون اضافی برامون گذاشت. خدائیش خیلی غذای خوبی داره و هر کسی نره، ضرر کرده!

موقع برگشت علی گفت بریم سوار تاکسی شیم اما من دیدم هوا خیلی دو نفره است! گفتم بیا پیاده بریم خونه. میدون 72 تن با خونه مون حدود 20 دقیقه فاصله داره. خلاصه پیاده اومدیم. اولش از حاشیه اتوبان می رفتیم و بعدش که دیدم شلوغ شده، اومدم تو جاده خاکی و به علی گفتم بیاد پایین که نیومد. منم قُد (غُد)! نرفتم بالا و علی هم قدتر (غذتر) از من، نیومد پایین و چند دقیقه ای رفتیم تا مسیرمون یکی شد!

علی ازم ناراحت شده بود و منم خواستم عذرخواهی کنم که بنا به دلایلی نپذیرفت. سرعتمو کم کردم و اون جلو میرفت. چشمم به شمشادای کنار جوب افتاد که گلای سفید و بنفش داشت. همینطوری گفتم یک کمی بچینم بدم علی واسه منت کشی! بعد یکی دو شاخه شمشاد بدون گل چیدم، یه گل انار هم ضمیمه اش کردم و همراه با یکی دو شاخه از تخم یک درخت که فکر کنم اکالیپتوس بود دادمش علی. 

اونقدر ازم دلخور بود که نگرفتش. بعداً گفت فکر نمیکردم اصلاً چیز قشنگی باشه! رفتم خونه و همینطور دمغ بودم. یه استکان کمرباریک گرفتم گلا رو گذاشتم توش و آبش کردم. بعد گذاشتمش روی اپن آشپزخونه. به نظرم قشنگ بود. 

دوربینو آوردم و یه عکس گرفتم که یادگار بماند! دیدم نه خداییش خوشگله توی عکس. علی هم قبول داشت قشنگ شده (اینجا دیگه آشتی کرده بودیم با هم). شما هم ببینیدش. بک گراندش هم اپن آشپزخونه است. 

 بعد با خودم گفتم بک گراند های دیگه رو امتحان کنم ببینم چطور میشه. گذاشتمش روی سنگ کف پذیرایی. دو سه تایی عکس گرفتم و هی جاشو عوض میکردم تا نور مناسب رو پیدا کنم. یهو دیدم اگر بذارمش کنار شیار سنگ هم قشنگ میشه. انگار که این گله در انتهای اون ترک در اومده (آخه حیف این همه خلاقیت من نیست داره به هدر میره اینطوری؟ )

خلاصه این شد که دارید می بینید

به نظرم اولیه قشنگ تره. نظر شما چیه؟

علی با دیدن این عکسا و عکسای قبلیم میگه فاطمه من اصلاً فکر نمیکردم اینقدر عکاسیت خوب باشه! تا الان فکر میکرد دخترخاله اش خدای عکاسیه اما الان گویا دیده خدایان دیگه ای هم وجود داره که تابحال نمیدونسته 

تو پست قبل غزال عزیز ازم پرسیده بود آیا دوربین دیجیتالم معمولیه یا نه؟

میخوام بگم همیشه لازم نیست دوربین مدل بالایی برای عکاسی داشته باشی. من یه زمانی با موبایل 2مگا پیکسلی عکسایی میگرفتم که کسی باورش نمیشد با موبایل گرفته شده باشه.

دیدن عکسای خوب و نقد اونها به عکاسی خیلی کمک میکنه. من دو سه سال صرف دیدن عکس و نقدشون کردم و کلی عکس گرفتم تا تونستم یه کوچولو یاد بگیرم.
عکاسی علاوه بر اینکه یه هنره، به علاقه هم نیاز داره. باید خوب ببینی و بتونی از کمترین امکانات دور و برت بهره ببری. مثلاً من حتی شده چادر میندازم زیر سوژه ام و عکس می گیرم. یا با نور موبایل نورپردازی میکنم واسه عکسام!
عکسای عید به این طرفم با دوربین Olympus SP-810UZ هست که حرفه ای نیست. این دوربین

تقدیم به دوستان خوبم

تقدیم به همه کسانی که همراهم بودن و هستن و خواهند بود! 

گل باغچه بیمارستانمونه که چند تا شاخه شو امروز قلمه زدم. امیدوارم بگیره!

بک گراند تصویر هم نشیمن گاه صندلیه! 

در مورد قلمه گیری گل رز هم اینجا رو بخونید

تجربه های ماستی

قبلاً گفته بودم که شیر پاستوریزه های اینجا برای ماست مایه زدن خوب نیست. یادمه پارسال تیر ماه که اومدم اینجا، وقتی شیر میگرفتم و داغش میکردم، دو سه بار سرشیر از روی شیر جمع میکردم. رفته رفته میزان سرشیرها کمتر شد و دیگه نه تنها از سرشیر خبری نبود، بلکه شیرش هم مایه نمی گرفت و یا دوغ میشد، یا نصف بالاش آب بود و پایینش ماست و یا اینکه کلاً شیر ازبین میرفت و تبدیل به چی میشد خودمم خبر ندارم!  

خلاصه، جدیداً مادرشوهرم میره محلشون از خاله علی شیر میگیره و مایه میزنه. دفعه قبل که اومدیم یکی از این دبه های ماست بهمون داد که با شیر محلی مایه زده بود. بعد از مدتها طعم ماست محلی رو چشیدیم و واقعاً لذت بخش بود.

مادرشوهرم میگفت هربار که میاید قم براتون ماست میزنم که ببرید. فکر خوبی بود اما وقتی هر دو ماه یک بار بیایم، بقیه مدت رو چه کنیم؟ این بود که با خودم گفتم باید یه فکر دیگه ای کرد. اومدم از همکارام آمار گرفتم ببینم تو قم میشه شیرمحلی گیر آورد یا نه. دیدم بعله. توی زنبیل آباد، فرهنگیانٰ میدون امام و باجک خودمون (کنار خیابون جوب کنده) شیر محلی میفروشن. 

خیلی خوشحال شدم و با علی قرار شد بریم امتحانی شیر بخریم و پریروز بالاخره قسمت شد و رفتیم خریدیم. روی دبه قیمت ماست نوشته بود 6900. در حالی که میزان شیری که توش جا میشد 3000 بود (لیتری 1400). به علی میگم این همه اختلاف قیمت بخاطر چیه؟ یعنی ماست زدن اینقدر سخته؟

میگه خب تو شیرشو بخر. کسی مجبورت نمیکنه حتماً ماست بزنی. طرف میگه یا ماست بخر، یا اگر مردی و بلدی ماست بزنی خودت زحمتشو بکش!

خلاصه، اومدم شیر رو مایه ماست زدم و لای پتو پیچیدم. یادم اومد دفعات قبل علی با دیدن پتو سریع اومد جمعش کنه که شیر ریخت. به همین خاطر بهش گوشزد کردم که سمت شیر بری خطر برق گرفتگی داره برات! گفت خب روی کاغذ بنویس خطر شیر تا من نرم سمتش!! به قول ارسطو آیا پتو جمع نکردن کار سختی است؟ آیا این پتو گوشه اتاق مایه عذاب کسی است؟ آیا این عمل کار خوبی است؟  

دیروز برای نهار ماست رو استفاده کردیم. یه کمی ترش شده بود و بالای ماست یه کمی دون دون شده بود که بخاطر متعادل نبودن حرارت همه قسمت ها بود. دفعه بعد توی دبه ماست مایه نمیزنم! 

حالا نکته های لازم:

1- مادرشوهرم گفت وقتی ماست رو از لای پتو در آوردی و گذاشتی یخچال تا دو روز بهش دست نزن تا سفت و ترش بشه (آخه همسری ماست ترش دوست داره)

2- چند روز پیش خوندم که از دیدگاه طب سنتی باید به شیر یک لیوان آب اضافه کنیم و بعد بذاریم که چند دقیقه بجوشه. اگر بدون افزودن آب شیر بجوشه موادش از بین میره! پس حواستون باشه.

3- برای ترش شدن ماست باید مایه ماستتون بیشتر باشه

4- دمای مناسب شیر هم اینطوریه که وقتی انگشتتون رو توی شیر کرده و هم میزنید یه ته مایه ای از داغی حس کنید. هرچی شیر داغتر باشه، کمتر مایه میگیره.

5- وقتی مایه رو میریزید حتماً با قاشق هم بزنید تا تمام شیر مایه بگیره

6- قبل از افزودن مایه هم شیر رو هم بزنید تا تمام قسمت هاش هم دما بشه و یکنواخت مایه بگیره وگرنه قسمت های داغش دون دون مایه میگیره!

اینها تجربه های ماستی من بودن 

به نظرم با این شیر پاستوریزه هایی که تمام موادش رو میکشن کارخونه ها، خوردن شیر و ماست محلی خیلی بهتره حتی اگر قیمتش بالاتر از پاستوریزه باشه! 

تازه شم. شنیدم توی تانکرهای شیر یک لیوان وایتکس میریزن تا میکروب هاش کشته بشه و تو آزمایشگاه از لحاظ بهداشتی سالم به نظر بیاد!

اولین پست

با نام تو آغاز که رحمان و خدایی                      بی نام تو هرگز نرسد راه به جایی


وبلاگ قبلیم رو با کلی خاطره جا گذاشتم و به ناچار به این آدرس کوچ کردم.امیدوارم بتونم لحظه های شیرین زندگیم رو اینجا ثبت کنم و نترسم از اینکه کسی من و زندگیم رو قضاوت کنه