زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

این روزها+ دستور بستنی خیلی راحت ولی خوشمزه!

 این روزها خیلی درگیرم. باید پایان نامه ام رو تا 20 شهریور دفاع کنم ولی هنوز 80 تا نمونه مونده که تموم شه و بعدش تازه باید بشینم پرسشنامه ها رو وارد SPSS کنم و بعدش هم آنالیز و بعد هم نوشتن پایان نامه و مقاله کردنش! اگر پرسشنامه ها پر میشد بقیه ش برام کاری نداشت. مسئله اینه که تلفنی باید بپرسم و هر پرسشنامه یک ربع طول میکشه. دعا کنید بتونم زودتر تمومش کنم!

بگذریم. مبل و میز نهارخوریمون رو تحویل گرفتیم و چیدیم. الان یه هفته است که پشت میز می شینیم و افطار و سحر میخوریم. حس بهتری داره نسبت به روی زمین نشستن و سفره گذاشتن و این داستانها. مدیونید اگر فکر کنید بخاطر سفره پهن کردنش میگم ها! 

مبل هم که عملاً جولانگاه منه  روش دراز میکشم و تلویزیون می بینم یا با لپ تاپم کار میکنم. خداییش تکنولوژی و مبلمان چه چیز خوبیه ها! آدم وقتی نداره تازه قدرشو میدونه! خدا میدونه وقتی تخت و میز تلویزیونمون بیاد دیگه چی میگم من!!! 

مجدداً بگذریم. یکی از کارهایی که همیشه دوست داشتم انجام بدم درست کردن بستنی بود. علی خیلی بستنی دوست داره مخصوصاً از نوع نسکافه ای و قهوه اش. پای ثابت خونه ما بستنی اه. نمیدونم چرا همش امروز و فردا میکردم. شاید چون فکر میکردم کار سختی اه و مثل بستنی هایی که قدیمیا با زرده تخم مرغ و شیر درست میکردن و یخی میشد از اب در میاد!

خلاصه، دفعه قبل که ولایتمون رفته بودم مامانم یه دستور بستنی داد و گفت بستنیش خوشمزه میشه. دستورو گرفتم و وقتی اومدم قم، دو سه بار دیدمش و هی تنبلی کردم و خلاصه برگه اش گم شد  تا اینکه دیگه واقعاً تصمیم گرفتم دست به کار شم. از اینترنت دستورای مختلف رو گرفتم و کنار هم گذاشتم و به اجماع رسیدم.

چند روزی بود که هی میخواستم درست کنم ولی ثعلب هم نداشتم. تا اینکه 5شنبه صبح رفتم ثعلب خریدوندم و در یک اقدام انتحاری بستنی زعفرانی درست کردم و بسیار مقبول همسرجان افتاد!

دو تا دستور داشتم که با هردوشون درست کردم خوب شد. نسکافه ای هم درست کردم. فرداش علی رفت دو تا نایلون شیر گرفت و مدل آلبالویی و قهوه رو هم درست کردم. خودم فقط یه کاسه زعفرانی و نسکافه شو خوردم و بستنی زده شدم اما علی هر شب با کلی به به و چه چه میره سراغ فریزر و دلی از عزا در میاره!

دستور راحت تر رو در ادامه میگم براتون که درستش کنید. اینقدر راحته که بچه کوچیک هم میتونه درست کنه!!!


مواد لازم
شیر   یک لیتر

شکر    300 گرم (اگر پرشیرین دوست دارید بیشتر بریزید. من کمتر می ریزم)

ثعلب    یک قاشق چای خوری

پودر قهوه، نسکافه یا کاکائو      2-3 قاشق چای خوری

خامه    70 گرم

وانیل    0.5 قاشق چای خوری (برای بستنی وانیلی فقط)

گلاب    نصف استکان (برای بستنی وانیلی فقط)

زعفران آب کرده       به دلخواه

مغز پسته خلالی     به دلخواه


طرز تهیه

اول شیر رو می جوشونیم. وقتی جوش اومد خاموش میکنیم. توی یک ظرف فلزی شکر و ثعلب رو مخلوط میکنیم. اگر مخلوط نکنیم ثعلب موقع اضافه کردن شیر گلوله میشه. من توی قالب نون لوف (مستطیلی) ریختم مواد رو.

شیر رو کم کم به شکر و ثعلب اضافه میکنیم و با مخلوط کن هم میزنیم تا ثعلب به کل شیر برسه و مواد مخلوط شن. 

خامه رو توی نایلون به قطر 2-3 میلی متر پهن میکنیم و میذاریم یخ بزنه.

اگر بخوایم بستنی قهوه یا نسکافه یا کاکائویی باشه، این مواد رو به شکر اضافه میکنیم و بعد شیر رو میریزیم. معمولاً بستنی قهوه و نسکافه تلخ هستن، پس یادتون باشه شکرتون رو کم کنید.

اگر هم بستنی زعفرانی هست، وانیل رو به شکر اضافه کرده و موقع اضافه کردن شیر، گلاب و زعفران آب کرده رو هم اضافه میکنیم.

برای بستنی توت فرنگی، شاتوت و موز غیره هم میشه هم شیره مربا ریخت، هم میوه له شدش رو. وقتی بستنی نیم بند شد باید اینارو اضافه کرد. حواستون باشه شیره شکر داره، پس میزان شکر بستنی رو کمتر کنید.

وقتی مخلوط شد، ظرف رو میذاریم توی فریزر (بهتره طبقات بالاتر باشه که سرماش بیشتره). هر 45 دقیقه الی یک ساعت هم بستنی رو یه هم میزنیم. هرچی ظرف بستنی مون پهن تر باشه، سطحی که سرما میبینه بیشتره و زودتر آماده میشه.

این کار رو اینقدر ادامه میدیم که بستنی نیم بند بشه (دو ساعت بعد). در این مرحله خامه رو ریز ریز کرده و به بستنی اضافه میکنیم.

مغز پسته، بادام و گردو رو هم میشه در این مرحله اضافه کرد. میشه شکلات خرد شده رو به بستنی وانیلی اضافه کرد.

هر یک ساعت به هم زدن ادامه میدیم تا ببنده. مال من 4 ساعته آماده شد.

دقت کنید که بعد از یخ زدن، رنگ بستنی روشن تر میشه پس باید زعفرون یا مواد دیگه رو بیشتر ریخت.

هر چی بیشتر هم بزنیم بستنی رو، بافتش از حالت یخی در میاد و به بستنی بیرون شبیه تر میشه.

بستنی که آماده شد، توی نایلون میریزیم و نوش جان می نمائیم. من به حالت مستطیل در میارم که راحت تر جا بشه توی فریزرم.

درست کردنش ساده است. بقیه اش سلیقه و خلاقیت خودتونه. میشه فندق، گردو، بادام، پسته و مغزدونه ها رو آسیاب کرد و به بستنی اضافه کرد. پسته آسیاب شده رنگ بستنی رو سبز میکنه.

میشه رنگ های مختلف اسمارتیزو کوبید و بهش اضافه کرد تا رنگی بشه.

دیگه بقیه اش با خودتون!

حسش نیست عکس بگیرم ولی کاملاً مثل بستنی بیرونی میشه.


در مورد ثعلب:

ثعلب گیاهی با گلهای آبی واژگون است. از پیاز این گیاه بعد از خشک و پودر کردن برای بستنی سازی استفاده می شود زیرا این گیاه دارای مواد نشاسته ای می باشد.

این گیاه علاوه بر ارزش غذایی دارای خواص درمانی قابل توجهی نیز هست که باعث آرامش عصبی، تسکین سرماخوردگی، کاهش التهاب ریه، تأثیر در رفع مشکلات دستگاه هاضمه، بهبود نفریت، ورم مثانه، اسها ل های معمولی، ورم روده و تب های تیفوئید می شود!

عروس بی جهاز :دی

از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون ما وقتی میخواستیم جهاز بخریم، تصمیم گرفتیم وسایل ضروری رو بخریم و چیزایی که استفاده نمیشه یا در اولویت نیست رو نخریم و به جاش پولامون رو جمع کنیم و خونه بخریم. یعنی من با یک یخچال، فریزر، اجاق گاز، لباسشویی، ظرفشویی و تلویزیون اومدم به خونه بخت!  البته سرویس قابلمه چدن و استیل  و یک دست پارچ و لیوان و خرده ریزه های آشپزخونه رو خریده بودیم. خاله ام هم 6 دست بشقاب، کاسه ماست خوری، پیش دستی، 6 تا دیس برنج و دو دست فنجون بهم هدیه داده بود. البته گفت یه سرویس چینی بگیر اما ترجیح دادم اینطوری بخرم که بیشتر به کارم بیاد!

یه خاله دیگه م ساندویچ ساز هدیه داد بهم و وسایل برقی آشپزخونم عبارت بود از یک عدد ساندویچ ساز، یک همزن برقی و یک آسیاب کوچیک!

نه غذاساز داشتم، نه چرخ گوشت، نه تستر و مایکروفر، نه جاروبرقی، نه فرش و تخت و مبل و حتی میز تلویزیون!!! روی کارتن تلویزیون پارچه کشیدیم و تلویزیون رو روش گذاشتیم و استفاده میکردیم!

مامانم گفت 10 دست پتو و تشک بدوزم با 20تا بالشت و دو تا لحاف و من با هزار خواهش و تمنا محدودش کردم به 7-8 تا پتوی گلبافت و 5 دست تشک و 14 تا بالشت! خدائیش نیازی نیست اینهمه لحاف تشک. در آن واحد بیشتر از 5-6 تا مهمون نمیاد خونه آدم!

خلاصه به قولی زندگی دانشجویی رو شروع کردیم! روی فرشی زندگی میکردیم که مال 14سال پیش بود و با جارو دستی خونه رو تمیز میکردیم. انگار نه انگار تازه عروس بودم. نه که دلم نخواد همه چی داشته باشم. اما نه دلم میومد بابام رو تحت فشار بذارم و بگم همه چی میخوام بخرم و مجبور بشه پول بده و نه اینکه این تفکر رو قبول دارم که باید همه چیز خرید. اصولاً به نظرم لذت زندگی به اینه که آدم خیلی چیزها رو رفته رفته و با دسترنج خودش به دست بیاره تا هم لذتش بیشتر باشه و هم بیشتر قدرشو بدونه!

شاید فکر کنید بابام نداشت. نه. شرایط مالی بابام شکر خدا خوبه. استاد دانشگاهه اما طوری زندگی کرده که هیچکس حسرت زندگیمونو نخوره. هیچوقت پول اضافی بهمون نداده و تو شرایطی زندگی کردیم که قدر پول رو میدونیم و خرج بیخود نمیکنیم. اگر سرکار خانم الی ب نگه ریاست، میخوام بگم بابام بیشتر پولاشو صرف امور خیریه و نیازمندا میکنه و زندگی ما هم کاملاً معمولی و هم سطح طبقه متوسط (شایدم هم پائین تر!!!) بود.

خلاصه، با شروع زندگی مشترک و خرید خونه، کم کم پول جمع کردیم. از کارای متفرقه علی و ترجمه و کارهای پژوهشی من. اردیبهشت رفتم تهران و مایکروفر و جاروبرقی خریدم. باورمون نمیشد تونستیم با این قسط و قرض اینارو بخریم! باز کار کردیم و پول جمع کردیم. هفته قبل رفتیم آمار مبلمان رو گرفتیم. راسته مبلمان کاسه گران رو دیدیم و چیز جالبی به پستمون نخورد. همه ش تکراری بود و کیفیتش هم تعریفی نداشت. گفتیم منتظر نمایشگاه مبلمان که تو ماه رمضون برگزار میشه بمونیم. آخه پارسال که اومدیم چیزای خوبی داشت.

خلاصه، شنبه که داشتم میرفتم خونه، یه بنر دیدم دور میدون که نوشته بود از 24 تا 28 تیر نمایشگاه مبلمان توی قم برگزار میشه. کلی ذوق زده شدم. یعنی میتونم بگم ثانیه شماری کردیم تا نمایشگاه باز بشه و بلافاصله بعد از خوردن افطار، در حالی که سفره رو جمع نکرده بودیم دویدیم رفتیم نمایشگاه و انصافاً مبلمان و لوازم چوبی خوبی داشت. مبل رو انتخاب کردیم. بعد رفتیم تختو انتخاب کردیم و بیعانه دادیم. 

میزتلویزیون خوب نداشت. علی گفت میز نهارخوری هم بگیریم. دیدم پول نداریم. البته یه مقدار طلب داشتیم بابت کارهایی که کرده بودیم و میشد روش حساب کرد. قرار شد بریم خونه دودوتا چارتا کنیم و ببینیم چقدر دستمون میاد و بعد برنامه ریزی کنیم.

خلاصه، دیشب رفتیم یه میز تلویزیون جدید آورده بودن که پسندیدیم و میز نهارخوری رو هم گرفتیم. قراره نهایتاً تا 20 روز دیگه وسایلو تحویل بگیریم. تو این فاصله هم طلب هامونو میگیریم و مشکلی نیست. قیمتها واقعاً خوب بود.

میزتلویزیون: 320 هزار تومن

میز نهارخوری 6 نفره: 700 هزار تومن

تخت، دراور و دوتا پاتختی: 1400 هزار تومن

تشک رویال: 350 هزار تومن (البته بعد ازخرید رفتیم دیدیم یه غرفه دیگه 320 میداد همینو!)

مبل 7 نفره به همراه میز عسلی و پارچه جداگانه برای دوخت کوسن: 2350 هزار تومن.

خدائیش تو شمال عمراً میشد با 5 میلیون این همه وسیله خرید!!! کیفیتش هم خوبه و بنجل نخریدیم که بگیم بخاطر اون ارزونه! خدا رو هزاران هزار بار شاکریم که کمکمون کرد و تو این شرایط مالی تونستیم اینارو بگیریم. البته بخاطر وامی که گرفتیم و پول مستاجرمونو دادیم 500 هزار تومن به قسطامون اضافه شد و در حال حاضر حدود 1700 قسطمونه و خرجمون بیشتر از دخلمونه اما ایمان داریم که خدا خودش هوامونو داره و نمیذاره بهمون سخت بگذره! انشالله عکسشونو هم بعد از تحویل و چیدن میذارم ببینید. مونده فقط فرش و تزئینات منزل که انشالله به امید خدا پولش ردیف میشه.

طرف میگفت پدر دختره کارگر بود و با هزار سختی پول در میاورد، اونوقت میخواست به اصرار دختره براش سرویس چوب 35میلیونی بگیره!!! جل الخالق 

کاش دخترایی که در حال خرید جهیزیه هستن یه کمی توقعشونو پائین بیارن و شرایط خانواده شون رو درک کنن و بدونن شیرینی زندگی به داشتن جهیزیه و لوازم آنچنانی نیست. وقتی زن و مرد همدیگه رو درک کنن و تو زندگی همراه و غمخوار هم باشن، زندگی تو بدترین شرایط هم براشون حکم بودن تو بهشتو داره! 

اولین شب آرامش+فلافل

الان چند شبه که توی خونه خودمون میخوابیم. جمعه خواهرم و مامانم اومدن پیشمون و با هم شروع کردیم به اسباب کشی. خوبیش این بود که واحد خودمون توی همین ساختمونه و نیازی به ماشین نداشتیم. وسایل رو هم کم کم با آسانسور بردیم بالا و بعد مرتبشون کردیم.
مامانم بخارشورشو آورده بود و افتادیم به جون خونه. تمام در و پنجره ها رو شستیم. تراس رو شستم و کاشی و کف آشپزخونه هم تمیز شد. حموم و دستشویی رو هم اسید زدیم. کف اتاقا و پذیرایی رو هم تی زدیم و خلاصه تمیزکاری اساسی انجام دادیم. از بس مستاجرمون زیادی تمیز بود، همه جا پر سوسک بود و از سر و کول آدم بالا میرفتن! خانمه انگار در طول این یک سال اصلاً جارو دستش نگرفته بود! به خونه و در و دیوارش هم که اصلاً رحم نکردن! ببینید چی به سر در بینوا آوردن!!! جالبه که میگفتن از قبل اینطور بوده و خسارتی ندادن! 
موکت ها رو هم بخاطر زیادی تمیز بودن دادیم قالیشویی شستن و وقتی تحویل میگرفتیم، آقاهه بهمون میگفت تابحال موکت به این کثیفی ندیده بودم! هرچی میشستیم تمیز نمیشد و مجبور شدیم دو بار شستیمش!! میگفت از ساکنین این آپارتمان بعید بود!!! گفتیم والا ما یه مستاجر سوپرکثیف داشتیم، دسته گل اون بوده!! یعنی اگر مسابقه کثافت بذارن، فکر کنم اون اول بشه!!! 
بگذریم. از وقتی اسبابو آوردیم و اومدیم بالا، احساس خوبی دارم. اینجا رو خیلی دوست دارم. با اینکه متراژش همونه، اما به نظرم بزرگتر میاد و نورش خیلی بیشتره. چون طبقه چهارمه، view خیلی خوبی هم داره و جون میده بشینی روی لبه تراس و چای بخوری و شهر رو نظاره کنی! فقط اگر ساختمون کناری نبود، راحت حرم رو میشد دید! البته از دور...
خلاصه، مامان و خواهرم چهارشنبه رفتن. از رفتنشون خیلی ناراحت بودم اما خب بالاخره که باید میرفتن! و رفتن و بغضی گلومو گرفت که به یادآوریش اشکم در میاد! مامان خوبم برام پیازچه های باغشو آورد و وقتی داشت تمیز میکرد، توش دو سه تا پیازچه قرمز دیدیم. در واقع اینا رو کاشته بود که تبدیل به پیاز بشن و برای اینکه تنکشون کنه تا جا داشته باشن و خوب رشد کنن، لابلاشو خالی میکرد و پیازچه میچید. خیلی باحال بود. ببینید 
برام ریحون و نعناع هم آورد. ریحونای خودم دیگه به مرحله سرچین کردن رسیدن. به زودی عکسشونو میذارم ببینید. 
 

 چند روز پیش برای اولین بار فلافل درست کردم. دستورای مختلفی داشتم اما تصمیم گرفتم دستور شف طیبه رو امتحان کنم. این بود که دست به کار شدم و درست کردم. قالبش رو هم از قبل خریدم. برخلاف تصورم اصلاً وا نرفت و ظاهر زیبایی داشت. این مرحله قبل از سرخ کردنش.

اینم حین سرخ کردنش

و این هم در انتهای کار

به نظرم خوشمزه نبود. انگار یه چیزی کم داره. با اینکه همه موادش دقیق بود، اما آدم حس میکرد بوی خامی نخود میده. دفعه دوم سیر تازه رنده کردم توش و به نظرم باز هم همینطور بود. علی میگه خوشمزه شده اما من قبول ندارم. دوست دارم طعم فلافل های بیرون رو بده. کسی ایده ای چیزی به ذهنش نمیرسه کمکم کنه آیا؟

همه بیایند

مقام معظم رهبری: 

همچنان که شرکت در انتخابات یک وظیفه است، گزینش خوب و آگاهانه هم یک وظیفه است. مساله اول در انتخابات این است که همه در این آزمون عمومی ملت ایران شرکت کنند و نشان بدهند که ملت ایران زنده است و به سرنوشت کشورش علاقه دارد. 

مردم همه در انتخابات شرکت کنند. پرشور شرکت کنند، آگاهانه شرکت کنند، فکر کنند، تحقیق کنند و آن کسی را که می خواهند انتخاب کنند. 

حضور آگاهانه در انتخابات و انتخاب هوشمندانه از سوی آحاد مردم ، مشارکت در سرنوشت کشور است.

من نوشت: 

در شرایط فعلی مهم نیست به چه کسی رای میدید

به هر کسی رای بدید، به فرد مورد تائید صلاحیت شورای نگهبان رای دادید

مهم حضور در انتخاباته،

حتی با رای سفید!!!! 


یادش بخیر. چهار سال پیش، من و بابام و مامانم و خواهرم با هم رفتیم و در انتخابات شرکت کردیم. من هم بعد از رای دادن، جلوی یک مینی بوس قرمز وایسادم و این عکسو از انگشتم گرفتم!  من مردۀ اینهمه استفاده از امکانات خودمم. اصن یه وضعی! 

اسباب کشی به خونه خودمون

سلام. تاخیرم رو ببخشید. هفته قبل که رفتیم شمال و جمعه برگشتیم. بعدشم اینقدر کار داشتم که فرصت نوشتن نبود. بعدش هم اینترنت قطع بود و وقتی هم وصل میشد نه وقتشو داشتم ونه حسشو! من شرمنده همه کسانی هستم که هی میان اینجا و می بینن خبری نیست!

به لطف خدا پریروز پول مستاجرمون رو دادیم و بلند شد. به قول گیسو انگار موقع خرید خونه خدا خودش کمک میکنه و به طرز معجزه آسایی پول جور میشه. حالا بماند که این وسط دهن بعضی ها مورد عنایت قرار میگیره، اما خب رضایت بخشه و یاری خدا به وضوح قابل مشاهده است و همین تحمل سختی ها رو شیرین میکنه. 

این خونه رو که ما خریدیم، یه خونه 63 متری اه. با اینکه متراژش کمه، دو خوابه است و نقشه اش معقوله. فقطنورگیرش کمه که علی نقشه ش رو کشیده بود و قرار بود جای آشپزخونه شو تغییر بدیم اما برآورد کردیم دیدیم 10-15میلیون هزینه ش میشه و قیمت خونه رو بالا نمی بره. از اونجایی هم که این خونه الان نزدیک 6 سال ساخته، باید کم کم به فکر تعویضش باشیم و هزینه کردنش فایده ای نداره. خلاصه این شد که با همین سیستم میخوایم بریم توش.

خونه مون رو تیر ماه پارسال قولنامه کردیم و تا 22خرداد امسال مستاجر داشت و باید 15 میلیون پول رهنش رو میدادیم که بلند شه. قرار بود وام بگیریم و 20م خرداد تازه جلسه داشتن که بهمون وام بدن یا نه! مستاجرمون هم گفت من 21م چک دادم به صاحب خونه جدیدم و ما نگران جور کردن بودیم چون قاعدتاً 20م جلسه باشه، چند روزی طول میکشه تا پول رو بهمون بدن. 

هفته قبل که شمال بودیم، قضیه رو به مامانم گفتم. گفت بابات برای ساخت یه حسینیه کوچولو یه کمی پول داره. بهش بگو ببین میده بهت یکی دو هفته؟ بهش گفتم و قبول کرد و کارتشو داد. اول قرار بود پول حسینیه رو بده اما بعد گفت پولی رو که برای خرید ماشینش کنار گذاشته بود رو میده بهمون چون پول حسینیه رو نمیخواد دست بزنه. ماشین قبلی بابام پیکان بود. هرچند از دید خیلی ها برای یه استاد دانشگاه افت کلاس داشت، اما ما که ازش راضی بودیم! پارسال برادرزاده م که دنیا اومد، بابا اونو داد به داداشم و خودش ماشین نداشت. بعد خورد به داستان خونه خریدن ما. بیچاره هی پول جمع میکرد برای ماشین، من ازش قرض میگرفتم برای خونه و پرواضحه که پس دادنی در کار نبود (البته این یکی رو خداییش میخوایم پس بدیم ).

خلاصه به لطف خدای بزرگ 15 تومن جور شد و قرار شد واممونو که گرفتیم بدیم به بابا. پریروز هم مستاجر اثاث کشی کرد و خونه رو که بهتره بگم خرابه، تحویل گرفتیم. دور از جونتون عین سگ دونی اه! تمام کف خونه و دیوار و حموم و دستشویی و آشپزخونه پر چرک و کثافته. بی انصافا خونه رو به گند کشیدن و رفتن! تمام در و دیوارو دخترشون نقاشی کشیده. موکتا کثافته. درو زدن شکوندن! بهشونم که گفتیم، گفتن از قبل بوده و زیر بار نرفتن که مقصرن! من که نمیگذرم ازشون! خدا رو نمیدونم! بالاخره باید یه چیزی برای قیامت داشته باشیم دیگه؟؟؟

خوبیش اینه که خونه مون تو همین ساختمونی که مستاجریم هست و اسباب کشی راحته. من و علی امروز میخوایم آینه و قرآن ببریم چون روز مبارکیه و تولد امام حسینه. مامانم و خواهرم هم جمعه میان که به امید خدا اسباب کشی کنیم و بریم بالا. 

انشالله که همه کسانی که خونه ندارن به زودی خونه دار شن و  وسیله ازدواج همه مجردها فراهم شه و به قول علی همه موجودات عالم هستی خوشبخت باشن