زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

زیردستای نمک نشناس ...

امروز برام روز بدی بود. وقتی بچه هایی که تو مرکز تحقیقاتمون کارشناس هستن رفتن پیش رئیس برای گله و شکایت از بدرفتاری من به خاطر بی مسئولیتی و از زیرکار در رفتنشون و رئیس صدام کرد، با شنیدن حرفاشون بی اختیار گریه ام گرفت و دلم برای خودم سوخت!


اما یاد گرفتم به عنوان مدیر یه مجموعه که زیردست هات تقریباً هم سن و سالت هستن، باید یه حریم خصوصی داشته باشی و نذاری کسی در جریان زندگیت باشه


یاد گرفتم وقتی با کارشناس مرکزم صمیمی میشم، دیگه نمیتونم وقتی لازمه بهش امر و نهی کنم چون حرفتو جدی نمی گیره


یاد گرفتم اجازه ندم به اسم کوچیک صدام کنن مخصوصاً جلوی ارباب رجوع


یاد گرفتم زیاد از حد به کسی خوبی نکنم و هواشو نداشته باشم!


یاد گرفتم به آدمهایی که قدرشناس نیستن و شایستگی محبتم رو ندارن خالصانه خدمت نکنم و توقع نداشته باشم که به وقتش اونا هم بهم خدمت کنن. نه به من، به سیستمی که توش دارن کار میکنن


دیگه انتظار ندارم بقیه هم مثل من محل کارشون رو خونه دومشون بدونن و بی هیچ چشمداشتی حتی خارج از تایم اداری توش خدمت کنن و توقع تشکر نداشته باشن

 

باشد که یادم بمونه! بعید میدونم درس عبرت شده باشه برام 

نظرات 2 + ارسال نظر
Amir سه‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 06:44 ق.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com/

امان از این زیر دستا اماااااااااااان یعنی ها!

Amir پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 07:31 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com/

آخ آخ آخ
خدا همه رو به راه راست هدایت کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد