زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

روزهای مادری

سلام. خیلی وقته ننوشتم. دخترکم فردا دو ماهش تموم میشه. کم کم به شرایط جدید عادت کردم. شب بیداری برام خیلی سخت بود اول. منی که زمستونا ساعت 8 خوابم میگرفت الان قبل از ساعت 3 صبح نمیتونم بخوابم. خدا خودش کمک میکنه و مسئولیت بچه باعث میشه آدم بتونه تحمل کنه.

کلاً این ریحون خانوم شده همه کار و زندگی من دیگه. وقتی بیداره باید تو بغلم باشه، خوابش هم خرگوشیه و بجز صدای تلویزیون با هر صدای دیگه ای زود بیدار میشه. اینه که هی باید نزدیکش باشم و نمیتونم به کار دیگه ای برسم. 

اینقدر دوستش دارم که وقتی میخوابم دلم براش تنگ میشه. هر روز بیشتر و بیشتر بهش وابسته میشم و وقتی دلش درد میکنه و گریه میکنه قلبم ریش ریش میشه. 

خبر خاصی نیست جز اینکه آخر هفته به امید خدا میریم شمال. اون دو تا برادرزاده هام هم به فاصله یک و دو هفته از ریحانه دنیا اومدن. اولی (زهرا) رو یک بار دیدم و دومی (فاطمه زهرا) رو هنوز ندیدم و تازه میخوام ببینمش.

 دیگه اتفاق خاصی نیفتاده که بگم. اینم جدیدترین عکس دخترکم