زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

این چند روز

وقتی مدت مدیدی ننویسی، دیگه انگار حس نوشتن نیست! الان دقیقاً من اینطوری ام! این روزها حسابی سرم شلوغ بود. نه بخاطر اومدن بابا مامانم، نه بخاطر پایان نامه ام، بلکه بخاطر کارهای متفرقه ای که برای اساتید و دانشجوها انجام میدم تا کمک خرجمون بشه.

کلاً من وقتی کار ناتموم دارم کلافه ام. وقتی به یکی قول میدم، تا به قولم عمل نکنم مثل مرغ پرکنده اینور اونور می پرم. دو هفته قبل خیلی سرم شلوغ بود و واقعاً کلافه بودم. ازیک طرف هر روز بعد از خوردن نهار و یه نیم ساعتی استراحت، پامیشدم میرفتم بیمارستان برای پایان نامه ام و ازطرف دیگه به هیچ کارم نمی رسیدم بخاطر خستگی مفرط!

فصل بهار هم که قربونش برم عین قرص خواب آور میمونه واسه آدم و هی دوست داره بخوابه! این بود که کلی کار ناتموم مونده بود روی دستم با کلی آدم پیگیر که هی دنبال تموم شدن کارشون بودن. دیدم بهتره یه چند روز بیمارستان و پایان نامه رو کنسل کنم به کارام برسم.

مامان و بابام 5شنبه صبح رسیدن و جمعه غروب رفتن کرمان چون پدر همکار بابام یک سالی بود که حالش بد بود و حالش وخیم بود. رفتن عیادتش اما یک ساعت قبل از اینکه برسن بنده خدا فوت کرد!! کلاً بابای من همیشه بالای سر افراد محتضر میره، طرف خیلی زود فوت میکنه. یعنی مرگش راحت میشه چون میره دعای عدیله میخونه و خاصیت این دعا اینه که مرگ فرد محتضر رو راحت میکنه. ایندفعه هم که قبل رسیدنش فوت کرد!  

خلاصه، بابا اینا رفتن و من حالم گرفته بود. وقتی رفتن، من خونه تنها بودم و نشستم گریه کردم و سبک شدم!  خب ته تغاری خونه بودم من! حق دارم ناراحت باشم خب.

بگذریم. وقتی بابامامانم رفتن دیگه نشستم کارا رو سرو سامون دادم و الان فقط مونده پایان نامه ام+یه پروژه که تا تیرماه فرصت دارم براش و میتونم کم کم انجامش بدم. حس میکنم بار سنگینی از روی دوشم برداشته شده و خوشحالم. اگر میدونستم با دو هفته ول کردن پایان نامه درست میشه زودتر این کارو میکردم!!! 

چند روز پیش رفته بودم تو حیاط بیمارستانمون دیدم تو باغچه یه گیاهی هست که شبیه ختمی اه. از باغبونمو پرسیدم چیه که گفت پنیرکه. بیا بچین برای خودت خشکش کن. رفتم تو اینترنت سرچ کردم دیدم خیلی خاصیت داره. برای معده و اعصاب و عفونت ادراری و عفونت بدن خوبه. خلاصه رفتم نایلون آوردم و چیدم آوردم روی پارچه پهن کردم و خشک شد. اینم عکسش که بینهایت عاشق رنگ فوق العاده اش هستم. کنارش یک کمی یاس خوشه ای خشک کردم تا از رنگ زردش استفاده کنم تو تزئینات!

حواستون باشه اگر گل محمدی یا پنیرک یا نعناع و ازینجور چیزا خشک میکنید، بهتره روی پارچه پهن بشه و توی سایه خشک بشه تا عطر و طعمش حفظ بشه.

یه کمی هم گل محمدی چیدم گذاشتم خشک بشه

اینارو من میذارم روی میز وسط اتاقم که هم بوش تو فضا بمونه، هم زیبا بشه اتاقم و هرکس میاد کلی خوشش میاد. یه روز مهندسمون اومد و گل محمدی ها رو دید. گفت اینا که بو ندارن اصلاً! گفتم از هیچی بهتره دیگه!

امروز ساعت 7.5 صبح دیدم اومد اتاقم و یه نایلون آورد توش پر گل محمدی. مادرش داده بود. اینقدر بوش خوب بود که آدم مست میشد. یک کمی روی میز ریختم که هوا عوض شه و ملت حالشون جا بیاد 

 

حس خوبیه که همکارایی داری که با این کار به ظاهر ساده خوشحالت میکنن. شاید یه نایلون گل محمدی ارزش مادی زیادی برای مهندس و مادرش نداشته باشه، اما برای منی که توی شهر غریب هستم و همکارای واحدم از این بخارها ندارن و من همش دارم از شمال براشون وسیله میارم، یک دنیا ارزش داشت! خدا دلشونو شاد کنه 

خدای خوبم! میشه لطفاً یه چند تا دیگه از این همکارای خوب نصیبم کنی؟ نه اینکه وقتی من پنیر یا میوه مو میذارم توی یخچال، همکارم بدون اینکه بهم بگه اونا رو بخوره و به روی خودش نیاره و وقتی یکی دیگه بهش میگه مال فلانیه، بگه من بهش گفتم!!!

شب آرزوهای بی آرزو

خدایا امسال توی شب آرزوها دو تا فرشته رو فرستادی پیشم. ازت ممنونم که توی این شب عزیز، پدر و مادرم مهمان ما هستن و من به آرزوم رسیدم. دلم براشون بی نهایت تنگ شده بود و وقتی دیشب شنیدم که دارن میان قم، بی اختیار اشکام از شادی سرازیر شد!

ازت ممنونم که توی این شب عزیز اونا رو برای آرامش من و همسرم فرستادی اینجا. وقتی پیش مامانم هستم آروم آرومم. انگار گمشده ام رو پیدا کردم. مامان و بابام رو بینهایت دوست دارم و ازت میخوام در پناه خودت سلامتشون نگه داری و بهم توفیق خدمت کردن بهشون رو بدی.

ساعت 5 صبح رسیدن خونه. دلم میخواد سرمو بذارم روی پای بابام و یه دل سیر بخوابم. دوست دارم مامانمو بغل کنم و کنارش خوابم ببره و وقتی چشمامو باز میکنم کنارم باشه و پیشونیشو ببوسم.

این روزها خیلی کلافه بودم. خیلی کار داشتم. خیلی سرم شلوغ بود. بی حوصله بودم. روحم خسته بود. بهانه گیر شده بودم و بخاطر مشکلاتی که توی ساختمونمون بوجود اومده بود و همسایه ها اذیتمون میکردن، من و علی عصبی بودیم. اما الان من خوشحالم. هیچوقت اینقدر خوشحال نبودم. 

امشب لیله الرغائبه... پیامبر در این باره می‌فرمایند: از اولین شب جمعه ماه رجب غافل نشوید. فرشتگان آن را لیله الرغائب می‌نامند. چرا که وقتی یک سوم از شب گذشت هیچ فرشته‌ای نیست مگر اینکه در کنار کعبه شریف آید آنگاه خداوند نظر مرحمت به آنان کند و فرماید: فرشتگانم هر چه خواهید از من بخواهید فرشتگان گویند: بار الها! حاجت و خواسته ما آن است که روزه داران ماه رجب را بیامرزی خداوند خداوند متعال فرماید: آمرزیدم.
امروز روزه خیلی ثواب داشت و من حواسم نبود! اما امشب نماز داره. ما بین نماز مغرب و عشا، دوازده رکعت نماز بجاى مى‏آورى، هر دو رکعت با یک سلام به این ترتیب که در هر رکعت یک مرتبه سوره «حمد» و سه مرتبه «سوره قدر» و دوازده‏ مرتبه «سوره توحید» مى‏خوانى و هنگامى که از نماز فارغ شدى هفتاد مرتبه مى‏گویى:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ وَ عَلَى آلِهِ [وَ آلِ مُحَمَّدٍ] . 

سپس به سجده مى‏روى و هفتاد مرتبه میگویى:
سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَ الرُّوحِ 
پاک و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح

آنگاه سر از سجده بر مى‏دارى و هفتاد مرتبه مى‏گویى:
رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیُّ الْأَعْظَمُ 
پروردگارا!مرا بیامرز و بر من مهرورز و از آنچه از من مى‏دانى بگذر،تو خداى برتر و بزرگترى

دوباره به سجده مى‏روى و هفتاد مرتبه مى‏گویى:
سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَ الرُّوحِ 

سپس حاجت خود را مى‏طلبى که به خواست خدا برآورده خواهد شد.
آگاه باش زیارت حضرت رضا (ع) در ماه رجب مستحب است، و انجام آن در این ماه امتیاز خاصى دارد، همانگونه که انجام عمره در ماه رجب فضیلت دارد تا جایى که روایت شده انجام آن در این ماه، در فضیلت همتاى حج است.
از همگی التماس دعا 

پیام خصوصی در بلاگ اسکای

بلاگ اسکای رو دوست دارم. به نظرم از سایر سرویس های وبلاگی بهتره و کمتر اذیت میکنه آدمو. پست آدمو هم قورت نمیده و ترافیک نداره. همیشه از اینکه امکان ارسال نظر خصوصی توش وجود نداشت ناراحت بودم اما میثم خان (دکتر خودم) این مشکل رو برطرف کرده و دیگه میشه تو بلاگ اسکای هم پیام خصوصی دریافت کرد .

برای اینکه بتونید تو بلاگ اسکای پیام خصوصی دریافت کنید اقدامات زیر رو انجام بدید:

اول از اینجا کد رو دانلود کنید. بعد وارد پنل بلاگ‌اسکای خودتون بشید، ویرایش قالب‌ها رو انتخاب کنید، بعد یه صفحه میاد که دوتا کادر پر از نوشته توشه، شما نوشته‌های کادر «قالب نظرات» رو پاک کنید و محتویات اون فایل رو بریزید توش، بعد دکمه ثبت دومی (که زیر همون کادر پر از نوشته هست) رو بزنید. 

با این کار دیگه پیام خصوصی دریافت می کنید. همچنین نیاز به رفرش کل صفحه برای ارسال نظر و اینا هم نیست چون با زدن ارسال بدون رفتن به صفحه بعد پیام ارسال میشه و اینطوری میشه چندین پیام برای صاحب وبلاگ فرستاد!

با تشکر از جناب دکتر خودم!


تصویری از یاس طاووسی پارک نزدیک خونه مون. خیلی دوستش دارم. هم رنگشو، هم بوشو

روز زن+عکس هدیه

امسال روز زن مامان همسری پیشمون بود. دوست داشتم مامان منم بود و دوتا مامانا باهم بودن اما بخاطر سکته عمه ام و نیمه فلج شدن سمت چپ بدنش، مامانم میره پیشش و بعد از جلسات فیزیوتراپی ورزشش میده و بخاطر همین نیومد پیشمون. انشالله که حال عمه م خوب شه و مامانمم زودتر بیاد.
دلم براش خیــــــــــلی تنگ شده. اونقدر که چشمام پر اشک میشه وقتی یاد دوری ازش می افتم! ای کسانی که ماماناتون نزدیکتونن، قدرشونو بدونید، اذیتشون نکنید و تا میتونید بوسشون کنید و بگید دوستشون دارید! 
بگذریم، هدیه روز زن رو من پیشاپیش با خواهرشوهرم رفتم و خریدم. یک جفت کفش چرم که تابحال این مدلی و این رنگی نداشتم. یعنی اولش با این نیت نرفته بودیم. من کفش راحت و خنک نداشتم و وقتی خریدمش، تو راه پیش خودم گفتم اینو هدیه روز زن حساب میکنم تا تو این اوضاع مالی خرج اضافی بهمون تحمیل نشه!
اینم تصویر این کفش بعد از دو روز پوشیدن البته 
خوشگله. نه؟ با شلوار کرم پارچه ای قشنگ میشه.
دیروز از ساعت 5عصر با مادرشوهرم رفته بودیم بازار. علی رفته بود کلاس نظام مهندسی. تا برگردیم ساعت 10 شب شد. خسته و هلاک وارد منزل شدیم و دیدم علی هی میخنده و به یه سمت نگاه میکنه. یهوروی اُپن دو تا شاخه گل رز زرد دیدم که به روش خودش تزئین کرده بود. مدل کله قندی! زهرا جان یاد تو افتادم که عاشق رز زردی! 
ورداشته بود روی دو تا بطری نوشابه خانواده کاغذ پوستی (شبیه کاغذ روغنی شیرینی پزیه) چسبونده بود و شکل کله قند شد و گلا رو توی بطری گذاشت. من و مادرشوهرم اول فکر کردیم جدی جدی کله قند خریده برامون و با خودمون می گفتیم این کی وقت کرد کله قند بخره؟ اصلاً از کجا کله قند گیر آورد؟ یهو دیدم کله قند نیست و داستان چیه. کلی خندیدیم 
ببینید شوهر خلاق داشتن چقدر خوبه! اسباب شادی و خنده آدم میشه فراوون! 
علی جونم دستت درد نکنه عزیزم. بهترین هدیه ای بود که توی عمرم گرفته بود. جزو قشنگ ترین گلهایی بود که تابحال دیدم چرا که با عشق خریده شده بود و با عشق تزئین شده بود. ممنون مهربونم 
اینم تصویر گل های مذکور. خلاقیتش تو حلقم 

سایر تصاویر این گل رو در ادامه ببینید
ادامه مطلب ...

چشم امید+نرگس درختی حیاطمون

نمیدونم چند نفرتون تابحال نوای "چشم امید" علی فانی که روی وبلاگم گذاشتم رو شنیدید. اونایی که شنیدن میدونن این نوا عمیقاً آدم رو تو فکر فرو می بره. من و همسری که عاشقش شدیم و اون اوایل که کشفش کرده بودیم، علی روزی شصتاد بار میذاشت پخش شه و دیگه حفظ شدیم!

لطفاً چند دقیقه، فقط چند دقیقه وقت بذارید و گوش بدید و بعد حستون رو بهم بگید. دلم میخواد بدونم چه حسی دارید از گوش دادن بهش! 


دانلود با لینک مستقیم:

کیفیت عالی. +
کیفیت خوب. +


بخشی از شعر:

به طاها به یاسین به معراج احمد
به قدر و به کوثر به رضوان و طوبی
به وحی الهی به قرآن جاری
به تورات موسی و انجیل عیسی
بسی پادشاهی کنم در گدایی
چو باشم گدای گدایان زهرا
چه شب ها که زهرا دعا کرده تا ما
همه شیعه گردیم و بی تاب مولا
غلامی این خانواده دلیل و مراد خدا بوده از خلقت ما
مسیرت مشخص، امیرت مشخص، مکن دل ای دل بزن دل به دریا
که دنیا به خسران عقبا نیرزد
به دوری ز اولاد زهرا نیرزد.
و این زندگانی فانی جوانی
خوشی های امروز و اینجا
به افسوس بسیار فردا نیرزد...

 پ ن: عکس نرگس درختی (Philadephus coronarius) حیاط پدری ام در سال قبل... اردیبهشت ماه فصل گل دادنشه. 

اینم نمایی نزدیک از این گل توی حیاط

اینم نمای بازتری ازاین گل در کنار گل سرخ


خیلی دلم هوای خونه مونو کرده. خیـــــــــــــلی . مخصوصاً الان که حیاط پر از گلهای رنگ و وارنگ و خوشبواه