زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

پیام خصوصی در بلاگ اسکای

بلاگ اسکای رو دوست دارم. به نظرم از سایر سرویس های وبلاگی بهتره و کمتر اذیت میکنه آدمو. پست آدمو هم قورت نمیده و ترافیک نداره. همیشه از اینکه امکان ارسال نظر خصوصی توش وجود نداشت ناراحت بودم اما میثم خان (دکتر خودم) این مشکل رو برطرف کرده و دیگه میشه تو بلاگ اسکای هم پیام خصوصی دریافت کرد .

برای اینکه بتونید تو بلاگ اسکای پیام خصوصی دریافت کنید اقدامات زیر رو انجام بدید:

اول از اینجا کد رو دانلود کنید. بعد وارد پنل بلاگ‌اسکای خودتون بشید، ویرایش قالب‌ها رو انتخاب کنید، بعد یه صفحه میاد که دوتا کادر پر از نوشته توشه، شما نوشته‌های کادر «قالب نظرات» رو پاک کنید و محتویات اون فایل رو بریزید توش، بعد دکمه ثبت دومی (که زیر همون کادر پر از نوشته هست) رو بزنید. 

با این کار دیگه پیام خصوصی دریافت می کنید. همچنین نیاز به رفرش کل صفحه برای ارسال نظر و اینا هم نیست چون با زدن ارسال بدون رفتن به صفحه بعد پیام ارسال میشه و اینطوری میشه چندین پیام برای صاحب وبلاگ فرستاد!

با تشکر از جناب دکتر خودم!


تصویری از یاس طاووسی پارک نزدیک خونه مون. خیلی دوستش دارم. هم رنگشو، هم بوشو

روز زن+عکس هدیه

امسال روز زن مامان همسری پیشمون بود. دوست داشتم مامان منم بود و دوتا مامانا باهم بودن اما بخاطر سکته عمه ام و نیمه فلج شدن سمت چپ بدنش، مامانم میره پیشش و بعد از جلسات فیزیوتراپی ورزشش میده و بخاطر همین نیومد پیشمون. انشالله که حال عمه م خوب شه و مامانمم زودتر بیاد.
دلم براش خیــــــــــلی تنگ شده. اونقدر که چشمام پر اشک میشه وقتی یاد دوری ازش می افتم! ای کسانی که ماماناتون نزدیکتونن، قدرشونو بدونید، اذیتشون نکنید و تا میتونید بوسشون کنید و بگید دوستشون دارید! 
بگذریم، هدیه روز زن رو من پیشاپیش با خواهرشوهرم رفتم و خریدم. یک جفت کفش چرم که تابحال این مدلی و این رنگی نداشتم. یعنی اولش با این نیت نرفته بودیم. من کفش راحت و خنک نداشتم و وقتی خریدمش، تو راه پیش خودم گفتم اینو هدیه روز زن حساب میکنم تا تو این اوضاع مالی خرج اضافی بهمون تحمیل نشه!
اینم تصویر این کفش بعد از دو روز پوشیدن البته 
خوشگله. نه؟ با شلوار کرم پارچه ای قشنگ میشه.
دیروز از ساعت 5عصر با مادرشوهرم رفته بودیم بازار. علی رفته بود کلاس نظام مهندسی. تا برگردیم ساعت 10 شب شد. خسته و هلاک وارد منزل شدیم و دیدم علی هی میخنده و به یه سمت نگاه میکنه. یهوروی اُپن دو تا شاخه گل رز زرد دیدم که به روش خودش تزئین کرده بود. مدل کله قندی! زهرا جان یاد تو افتادم که عاشق رز زردی! 
ورداشته بود روی دو تا بطری نوشابه خانواده کاغذ پوستی (شبیه کاغذ روغنی شیرینی پزیه) چسبونده بود و شکل کله قند شد و گلا رو توی بطری گذاشت. من و مادرشوهرم اول فکر کردیم جدی جدی کله قند خریده برامون و با خودمون می گفتیم این کی وقت کرد کله قند بخره؟ اصلاً از کجا کله قند گیر آورد؟ یهو دیدم کله قند نیست و داستان چیه. کلی خندیدیم 
ببینید شوهر خلاق داشتن چقدر خوبه! اسباب شادی و خنده آدم میشه فراوون! 
علی جونم دستت درد نکنه عزیزم. بهترین هدیه ای بود که توی عمرم گرفته بود. جزو قشنگ ترین گلهایی بود که تابحال دیدم چرا که با عشق خریده شده بود و با عشق تزئین شده بود. ممنون مهربونم 
اینم تصویر گل های مذکور. خلاقیتش تو حلقم 

سایر تصاویر این گل رو در ادامه ببینید
ادامه مطلب ...

چشم امید+نرگس درختی حیاطمون

نمیدونم چند نفرتون تابحال نوای "چشم امید" علی فانی که روی وبلاگم گذاشتم رو شنیدید. اونایی که شنیدن میدونن این نوا عمیقاً آدم رو تو فکر فرو می بره. من و همسری که عاشقش شدیم و اون اوایل که کشفش کرده بودیم، علی روزی شصتاد بار میذاشت پخش شه و دیگه حفظ شدیم!

لطفاً چند دقیقه، فقط چند دقیقه وقت بذارید و گوش بدید و بعد حستون رو بهم بگید. دلم میخواد بدونم چه حسی دارید از گوش دادن بهش! 


دانلود با لینک مستقیم:

کیفیت عالی. +
کیفیت خوب. +


بخشی از شعر:

به طاها به یاسین به معراج احمد
به قدر و به کوثر به رضوان و طوبی
به وحی الهی به قرآن جاری
به تورات موسی و انجیل عیسی
بسی پادشاهی کنم در گدایی
چو باشم گدای گدایان زهرا
چه شب ها که زهرا دعا کرده تا ما
همه شیعه گردیم و بی تاب مولا
غلامی این خانواده دلیل و مراد خدا بوده از خلقت ما
مسیرت مشخص، امیرت مشخص، مکن دل ای دل بزن دل به دریا
که دنیا به خسران عقبا نیرزد
به دوری ز اولاد زهرا نیرزد.
و این زندگانی فانی جوانی
خوشی های امروز و اینجا
به افسوس بسیار فردا نیرزد...

 پ ن: عکس نرگس درختی (Philadephus coronarius) حیاط پدری ام در سال قبل... اردیبهشت ماه فصل گل دادنشه. 

اینم نمایی نزدیک از این گل توی حیاط

اینم نمای بازتری ازاین گل در کنار گل سرخ


خیلی دلم هوای خونه مونو کرده. خیـــــــــــــلی . مخصوصاً الان که حیاط پر از گلهای رنگ و وارنگ و خوشبواه

گزارش تصویری از سبزی کاری!

به قول گیسو سلامٌ ملیکم 

یکی از زیباترین لحظه های عمر من وقتیه که با خاک کار میکنم. اونقدر لذت میبرم و حالم خوب میشه که حتی علی فهمیده و میگه فکر کنم دیگه برای تو خونه حیاط دار لازمه!

سه تا باکس دارم. تو یکیش نعناع کاشتم که اکثرش خشک شده. فکر میکنم بخاطر این بود که من اول اینا رو آوردم تو باغچه بیمارستان که نورگیر نبود کاشتم و بندگان خدا از بی نوری خشک شدن! دیگه دیدم حال نعناع هام بده، بردمشون خونه اما یکی یکی دارن خشک میشن! فدای سرم 

داشتم میگفتم. باکس دومی رو شاهی کاشتم. اینم شاهی هام. البته باید تُنُک تر میکاشتم. اما شد دیگه!

بقیه شو در ادامه مطلب ببینید


ادامه مطلب ...

ازخود راضی

تصویر بالای وبلاگم رو به درخواست همسری تغییر دادم. یعنی روزی صدبار میگفت عوضش کن، عوضش کن تا بالاخره هم حالشو پیدا کردم و هم فرصت تغییر دادنشو!  به نظرتون چطور شده؟

دیروز از اون روزهایی بود که من حسابی از خودم راضی بودم. ظهر که رفتم خونه خواهرشوهر کوچیکم که دو سه روزیه اینجاست غذا رو آماده کرده بود. سالاد درست کردم و سیب زمینی سرخ کردم تا همسری بیاد. نهار رو که خوردیم، یک ساعتی خونه بودم و بعدش اومدم بیمارستان برای کارای پایان نامه ام و پرسشنامه پر کردن.

شب با علی قرار گذاشتیم بریم بازار خرید و بیایم خونه.ساعت 8 از بیمارستان حرکت کردم سمت بازار تره بار. همسری هم اومد و رفتیم میوه خریدیم. یهو یادم اومد خیارشورمون تموم شده. یک کیلو خیار ریز گرفتیم و بعد مرزه و ترخون گرفتم که خیارشور درست کنم. بعد رفتیم مرغ گرفتیم و چون همسری کار داشت وسایلو دادم بهش بره خونه و منم رفتم شیر خریدم و رفتم خونه.

اول مرغا رو تمیز کردم و قطعه قطعه کردم و یهو گفتم برای فردا نهار جوجه کباب بخوریم. گوشتو تیکه تیکه کردم و تو مخلوط پیاز و ماست و زعفرون خوابوندمش و گذاشتم یخچال. بعد خیارارو خواهرشوهرم شست و گذاشتیم روی پارچه خشک شه. مرزه و ترخونو پاک کردیم و شستیم و گذاشتیم به همراه سیر و نعناع و فلفل تند خشک شه.

بعد شیر رو پختم و ماست مایه زدم و پیچیدم گذاشتم یه گوشه و به همسری تذکرات لازم رو دادم که دسته گل به آب نده و شیرو نریزه. بعد شیشه آوردم و خیارارو توش چیدم و تو یه کاسه بزرگ آب و نمک و ادویه کاری و کمس سرکه ریختم. نعناع و سیر و ترخون و مرزه رو زیر و روی خیارا گذاشتم و روش آب نمک ریختم و نایلون گذاشتم و درشو کیپ کردم. تازه یادم اومد که دفعه قبل دور درش رو چسب پهن زدم و خیارشورم هوا نگرفت و کپک نزد. حواسم باشه رفتم خونه چسب بزنم! تازه شم دفعه قبل آبشو نجوشوندم و سرد بود و خیارشورش خوشمزه شده بود.

خلاصه خیارشورا رو گذاشتم تو کابینت و یه سر به شاهی، ریحون، گوجه و فلفل دلمه ای و گلام زدم و اومدم نشستم پیش علی. ساعت 12.5 بود و دیگه نا نداشتم بشینم و از خستگی خوابم برد. وقتایی که اینطوری کار میکنم خیلی حس خوبی دارم. حس میکنم از وقتم بهترین استفاده رو میکنم و برنامه ریزی دارم. با اینکه بعد از بیمارستان خسته بودم ولی حس خوبی بود.

فکر میکنم روزهایی که کارم بیشتره و سرم شلوغه بیشتر برنامه ریزی دارم و کار میکنم اما روزای تعطیل احساس میکنم بازدهی کمتری دارم! این مدلی هستیم ما دیگه! 


ریحونای خوشگلم که دارن قد میکشن و من هر روز باهاشون کلی حرف میزنم


اینم گلدون گلی اه که خواهری عزیزم برام فرستاده. خدا کنه اینم مثل گلای قبلی بخاطر تغییر جا وآب و هوا خشک نشن!  ببینید چه گل سفید خوشگلی داره


ریحون بکارید و از داشتنش لذت ببرید. برای کاشتنش هم اول خاک رو خیس کنید بعد بذرو روی خاک بریزید و روی بذر رو خاک ریخته و خیسش کنید. اگر روش خاک نریزید بذرا خیس نمیخوره و در نمیاد! گفته باشم! گوجه و فلفل دلمه ای هم اینطوریه که اگر بذر ندارید، بذر وسط گوجه و فلفل رو در بیارید و خشک کنید. بعد مثل ریحون بکارید و فرقش اینه که تنک بکارید. مثلاً خاک رو شیار کنید و شیار شیار بذرتونو بریزید.

اینقدر حس خوبیه وقتی در میاد! وقتی 5-10 سانت رشد کرد باید نشا کنید و تو گلدون جدا بکارید. هر روز دو سه بار آبش بدید تا خاک مرطوب باشه و جوونه بزنه. دقت کنید که بستر نشاتون عمق خاکش کم نباشه چون فلفل زیاد ریشه میزنه.