زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

شاه کلید

نقل شده که جوانی نزد شیخ نخودکی رفت و گفت: سه قفل در زندگی ام هست که میخواهم کلیدش را شما به من نشان بدهید.

اول اینکه میخواهم ازدواج آسان داشته باشم، دوم اینکه میخواهم کارم برکت داشته باشد و سوم اینکه می خواهم عاقبت به خیر شوم.

شیخ فرمود: برای قفل اول نمازت را سر وقت بخوان، برای قفل دوم نمازت را سر وقت بخوان و برای قفل سوم هم نمازت را سر وقت بخوان!

جوان گفت: هر سه با همین یک کلید؟؟!

شیخ فرمود: پسرم نماز اول وقت «شاه کلید» است!!!

منبع: اینجا


خانه نوشت: گفته بودم که رفتیم یه خونه 100 متری رو دیدیم و بدجور پسندش کردیم دیگه؟ الان صاحبش بازی در آورده میگه متری 2200 میفروشم! تازه شم گفته 3-4 تا مشتری دیگه هم داره خونه! حالا جالبه که همکار علی که مدیر ساختمون هست اجازه نمیده هر کسی خونه رو بخره. خودش دیروز گفت خوبه من میدونم مشتری خونه اش فقط یه افغانی اه که اونم ما اجازه نمیدیم خونه رو بهش بفروشه (نمیخوام به کسی توهین شه اما خب هر ساختمونی قانون خودشو داره). یحتمل طرف دیده ما طالبیم و همکار علی دو سه بار پیگیر شده، دور برش داشته وگرنه ساختمون ما که تو موقعیت بهتری قرار داره اگر خودمونو بکشیم متری 500-2400 فروش بره که بازم بعیده!! اصلاً نمیتونم خونه دیگه ای رو ببینم چون همش ناخودآگاه با اونجا مقایسه ش میکنم! امیدوارم خدا به دلش رحم بندازه و بهمون بفروشه. حالا خوبه خودش میخواد بره خونه ویلایی بخره ها... 

ته دلانه نوشت: ته دلم روشـــنه بدجور! اونم از نوع لامپ دویستش! خدا خودش درست میکنه همه چیو چون ما خودمونو سپردیم به اون! اهوم 

وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَ‌جًا وَ یَرْ‌زُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ
و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم کرده و او را از جایی که گمان ندارد روزی می دهد

وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمرِهِ
و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می‌کند

برای همسری که این روزها تمام تلاشش رو میکنه که منو شاد کنه و خواسته من بر خواسته خودش ارجحه


بعداً نوشت: صاحب خونه هه تماس گرفت گفت امروز بریم خونه شون با هم مذاکره کنیم! انگاری روشنایی ته دله کار خودشو کرد! توکلت علی الله. امیدوارم فردا با خبرای خوب بیام اینجا!  شکلکای بلاگ اسکای هم تو حلقم!!! 
بعداًتر نوشت: گویا طرف فروشنده نیست. میگه متری 2200 و تا یکی دو ماه دیگه باید تسویه کنیم! بنابراین قاعدتاً موضوع کان لم یکن تلقی می شود و لا غیر!

خانه به دوشی

گفتم پایان نامه م که تموم میشه سرم خلوت میشه و می نویسم اما نشد. همش کار داشتم و نمیشد بنویسم. ضمن اینکه سوژه خاصی هم نداشتم برای نوشتن. یادمه مجرد که بودم گاهی وقتا روزی دو سه تا پست هم میذاشتم! هم اینکه کار خاصی نداشتم، هم اینکه اونجا کلی آدم می دیدم و سوژه برای نوشتن پیدا میکردم و حس و حالم بیشتر بود!

بگذریم. این روزها در تب و تاب خونه عوض کردن هستیم. قیمت خونه پائینتر اومده و بازار راکده. برای همین بهترین فرصته برای خونه خریدن. خونه مون رو برای فروش گذاشتیم. پارسال در تب و تاب خونه خریدن هدفمون فقط این بود که خونه جای خوبی باشه که بتونیم راحت بفروشیمش. خونه مون الان 5 ساله است و 63 متر. 

امسال میگیم خونه ش خوب باشه و منطقه اش معقول باشه. تو باجک که خونه پیدا نکردیم. همه یا متراژ بالا بود یا قیمت بالا. تو سالاریه و شهرک قدس و بلوار امین چند مورد رو دیدیم که بالای 200 تومن میشد. جاهای فوق العاده ای بود از نظر خیلی ها اما من حاضر نبودم از شهر دور باشم ولی جایی باشم که دهن پر کن باشه! ایضاً علی همینطور فکر میکنه.

بعدشم 200 تومن بدم برم خونه 70 متری که 7 متر از خونه فعلی بزرگتره، اما جاش خوبه؟ نمیخوام خو! تازه تراس هم نداشت!!!! 

دیشب رفتیم ساختمونی که اداره علی ساخته و همکاراش هم همونجان. تو 15 خرداده اما یه ساختمون شناخته شده است. قیمتش هم 200 تومنه اما 100 متره. سه تا تراس بزرگ داره. سه تا پارکینگ داره. اتاق خواب و حال پذیرایی و آشپزخونه ش بزرگتره. کابینتش زیاده و جنس خوبه. از سه طرف نور میگیره و خلاصه نقشه ش فوق العاده است چون طراحی نقشه و نماش توسط معمار انجام شده و چون برای خودشون ساختن بهترین مصالحو استفاده کردن و نظارتش هم با اداره شون بوده. 

خونه ش که فوق العاده بود. به قول علی فقط برای من ساخته شده که تو تراسش کشاورزی راه بندازم! باید ببینیم چقدر تخفیف میده بهمون و چقدر فرصت میده برای جور کردن بقیه پولمون. این چند روزی اینقدر خونه دیدیم و مزخرف بود، با دیدن اینجا دیگه هیچ خونه ای به دلم نمی شینه. خدا رو شکر سرویس هم داریم و مشکلی نداره.

خونه مون رو برای فروش گذاشتیم و امیدوارم زود به فروش بره. البته چون متراژش کمه و جاش خوبه، مشکل فروش نداریم به امید خدا! شهر املاک یه ساختمون بزرگه که توش حدود 20 تا کارشناس هستن و حتی سایت اینترنتی هم داره و میشه توش سرچ کرد و موردهای مختلف رو دید. آدرسش اینه: www.kolbeh.ir

کارمنداش خوش برخوردن و با این سیستم خیلی بهتر میشه خونه پیدا کرد. کسی تو قم دنبال خونه برای اجاره یا خرید یا فروش هست به اینجا حتماً سر بزنه.

ایندفعه نگران هیچی نیستم چون مطمئنم خدا مثل همیشه هوامونو داره و کمکمون میکنه. حتی اگر هم اینجا جور نشه، به قول علی مطمئناً خدا یه جای بهتر برامون در نظر گرفته. پس بازم نگران نیستیم چون خدایی داریم که همیشه خیرمون رو میخواد و هرچی به صلاحمونه برامون رقم میزنه

اما خب. در کنارش ازش میخوایم کمکمون کنه و همینطور به تمام کسانی که خونه ندارن تمکل مالی بده تا بتونن خونه دار شن

التماس دعا

مکافات

نقل شده روزی حضرت موسی (ع) از خداوند خواست که بعضی از اسرار را برای او کشف کند

خطاب رسید: ای موسی! تحمل آن برای تو مشکل است.

حضرت موسی (ع) اصرار زیادی کرد که بعضی اسرار برایش کشف گردد.

خطاب رسید: ای موسی! نزدیک فلان چشمه خود را مخفی کن تا عجایبی را مشاهده کنی و اسرار پنهانی برای تو کشف گردد.

حضرت موسی (ع) خود را به کنار چشمه رسانید و در میان شاخه های درختی پنهان شد و به انتظار نشست.

ناگهان سواری از راه رسید، کنار چشمه پیاده شد  و مرکب خود را آب داد.بعد برهنه شد و در میان آب رفت بدن خود را شستشو داد و از آن بیرون آمد لباس های خود را پوشید. همیان (کیسه) پولی از داخل لباسش افتاد او متوجه نشد، اسب خود را سوار شد و رفت.

بعد از آن، چوپانی گوسفندان خود را به کنار چشمه آورد آب داد و هنگام رفتن کیسه را برداشت و رفت.

بعد از آن شخص کوری عصا زنان بر سر چشمه آمد و نشست. در این هنگام سوار برگشت و از آدم کور مطالبه همیان خود را نمود، او هم با صاحب همیان درشتی نمود و گفت: من از همیان تو اطلاعی ندارم.

صاحب همیان ناراحت شد و با حربه ای که در دست داشت به سر کور فرود آورد، او را به قتل رسانید و مراجعت کرد.

حضرت موسی (ع) ناراحت شد و عرض کرد: پروردگارا!این  چه عدالت و قضاوتی است؟ کیسه را چوپان برد و این کور بی چاره  باید عقوبت شود در حالی که از کیسه پول بی اطلاع بود؟

خطاب رسید: ای موسی! این عین قضاوت و عدالت است زیرا پدر چوپان مدتی نزد صاحب پول کار کرده بود و بدون این که مزد خود را بگیرد از دنیا رفته و به اندازه همین پول که در کیسه بود از او طلب داشت و امروز چوپان به طلب خود رسید.

اما این کوری که کشته شد پدر صاحب کیسه را در ایام جوانی گشته بود و امروز خداوند قاتل را به دست وارث مقتول به قتل رسانید و انتقام پدر خود را گرفت.

بلی خداوند در کمین ظالمین است و انتقام مظلوم را خواهد گرفت!


خیاطی نوشت: با دیدن خیاطی های حسنا، دلم خواست برم کلاس خیاطی اما هرجا زنگ میزنم عصرها کلاس نداره. کسی تو قم جایی میشناسه که عصرها آموزش داشته باشه من برم؟ 

موهبت خواهرانه

خواهرم یک کمی پول داشت (700 تومن). بهم گفت برام طلا بخر که بعداً بفروشم. پنج شنبه عصر رفتم دنبال طلا براش. قیمت طلا هم پایین اومده بود (گرمی 94 هزار تومن) و فرصت خوبی بود برای خرید. از اونجایی که خواهرم طلا دوست نداره و استفاده نمیکنه، گفت بخر ولی دست خودت باشه. قبلاً هم گوشواره، زنجیر و دستبند براش خریده بودم که دستم بود! یه همچین خواهری هستم من. یه همچین خواهری هم هست اون!

خلاصه رفتم و دو سه تا طلافروشی رو نیگا کردم. هوس انگشتر کرده بودم. بدون نگین میخواستم بگیرم که تو فروش ضرر نکنه. از انگشترای یه قور و بزرگ خوشم نمیومد. یه مدل دیدم که روش تراش داده بودن و شبیه نگین بود توی نور. قشنگ بود. خوشم اومد.  وزن کرد و گفت 450 تومن میشه. شبیه حلقه هم بود. 

گفتم برم جاهای دیگه رو هم ببینم بعد تصمیم بگیرم. طبقه بالا که رفتم دیدم همینو با قیمت 420 میده. این شد که پسندیدم و گفتم برام تنگش کنه.

بعد دیدم بازم پول هست. این یکی رو هم دیده بودم که خوشم اومده بود از توپ توپیش! گفت اینو هم 520 میدم. حالا پول خواهرم بود 700 تومن و این میشد 920. از قبل بهم گفته بود اگر 200-300 تومن گرونتر شد بده، من بعداً بهت میدم. خلاصه 200 تومن گذاشتم روش و اینو هم گرفتم براش (حالا برام! من و خواهرم نداریم که! ).

صدالبته دقت کردید که طلا توی عکس قشنگ نمی افته دیگه! اصلاً برق برقی هاش مشخص نیست.

خلاصه خوشحال و خندان برگشتم خونه و از اون روز تابحال بیرون که میرم اینارو میکنم دستم و حالشو میبرم!!!!

یه همچین موجودی هستم من!  ندید بدید هم خودتی!

خواهرم همیشه تو تمام لحظات ناراحتی همراهم بوده و دلداریم داده. همیشه وقتی دلم از همه جا پربود، میرفتم باهاش حرف میزدم، یکم اشک می ریختم و آروم میشدم. همیشه به عنوان خواهر بزرگتر هوامو داشته و محبتشو ازم دریغ نکرده. برادرزاده هامو همیشه نگه میداره و باهاشون بازی میکنه و میبرتشون اینور اونور. مراقب مامان بابامه و هوای کل خانواده رو داره اما برای غصه های خودش یه شریک همیشگی نداره. امتحان سختیه و هرکسی طاقتشو نداره! 

خدایا به حق حضرت معصومه دل خواهرمو شاد کن و یه مرد خوب که قدر مهربونیشو بدونه نصیبش کن!

حکمت الهی!

در روزگاری کهن پیرمرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت. روزی اسب پیرمرد فرار کرد و همه همسایگان برای دلداری به خانه اش آمدند و گفتند: عجب شانس بدی آوردی که اسب فرار کرد!

روستا زاده پیر در جواب گفت: از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بد شانسی ام؟      

و همسایه ها با تعجب گفتند: خب معلومه که این از بد شانسی است.
هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت.
این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند: عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت همراه بیست اسب دیگر به خانه برگشت.
پیرمرد بار دیگر گفت: از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام؟
فردای آنروز پسر پیرمرد حین سواری در میان اسب های وحشی زمین خورد و پایش شکست.
همسایه ها بار دیگر آمدند :عجب شانس بدی... 
کشاورز پیر گفت: از کجا میدانید که از خوش شانسی من بوده یا از بدشانسی ام؟     
چند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند : خوب معلومه که از بد شانسی تو بوده پیرمرد کودن!!!
چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدن و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمین دور دستی با خود بردند . پسر کشاورز پیر بخاطر پای شکسته اش از اعزام معاف شد.
همسایه ها برای تبریک به خانه پیرمرد آمدند و گفتند:
عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد و کشاورز پیر گفت: از کجا میدانید که .... 

نتیجه گیری 
همیشه زمان ثابت می کند که بسیاری از رویدادها را که بدبیاری و مسائل لاینحل زندگی خود می پنداشته ایم صلاح و خیرمان بوده و آن مسائل، نعمات و فرصتهای بوده که زندگی به ما اهدا کرده است!

خداوند حکیم در قرآن کریم سوره بقره می فرماید :
و عَسی أَن تَکرَهوُا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم وَ عَسی أَن تُحِبّوُا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم وَاللهُ یَعلَمُ وَ أَنتُم لا تَعلَموُنَ        
چه بسا چیزی را شما دوست ندارید و درحقیقت خیر شما در آن بوده و چه بسا چیزی را دوست دارید و در واقع برای شما شر است! خداوند داناست و شما نمی دانید...

 

به یاد داشته باش دست نیافتن به آنچه می خواهی گاهی از اقبال بیدار تو سرچشمه می گیرد!!

 

پی نوشت: دوستان موبایلم یکدفعه خراب شد و از اونجا که قیمتش زیاد نیست، نمی ارزه تعمیرش کنم. باید یه گوشی جدید بگیرم. به نظر میاد تمام کانتکت هام پاک شده باشه! از کسانی که بهم sms میدن و جواب نمیدم پیشاپیش عذر میخوام. امروز عصر میرم گوشی بخرم