زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

وبلاگستان بی روح

چقدر وبلاگستان سوت و کور شده. آدم اصلاً رغبت نمیکنه به وب دوستان سر بزنه چون مطمئنه چیزی ننوشتن! اون قدیما هر روز وبلاگها آپ میشد و همه حرفی برای گفتن داشتن. شور و اشتیاق نوشتن و کامنت گذاشتن بیشتر بود. اصلاً انگار سوژه برای نوشتن هم بیشتر بود! اما الان فیس بوک و واتس آپ و وایبر و این بساطا باعث شده هیچ کس انگیزه برای وبلاگ اومدن نداشته باشه. من که نه خوشم میاد از این تکنولوژی ها و نه گوشیم این سیستمارو داره که بخوام وقتمو تلف کنم توش. 


من خودم قبل ازدواج گاهی دو بار در روز هم وبلاگمو آپدیت میکردم چون سوژه بود اما وقتی ازدواج کردیم و اومدیم اینجا دیگه موضوع برای نوشتن کم شد. جای خاصی هم نمیرفتیم و کس خاصی هم نمیومد خونمون که موضوعی برای نوشتن پیدا کنم. این شد که فاصله نوشتن هام کم و کمتر شد. 


خیلی دلم میخواد بنویسم ولی هیچ موضوع جذابی برای نوشتن ندارم. در ضمن اینقدر استقبال کم شده که آدم رغبت نمیکنه. قدیما گوگل ریدر و فیدلی داشتیم و از وبهای به روزشده با خبر میشدیم اما الان باید 60 تا وبلاگو باز کنی و توشون دوتا مطلب جدید پیدا کنی!


بگذریم. الان 37 هفته و 4 روز بارداری هستم. فردا میرم دکتر برای معاینه لگن.سونوی آخرم هم سفالیک بود و فعلاً همه چیز برای زایمان طبیعی فراهمه. از دیروز هم خوردن شربت گلاب و زعفرون رو شروع کردم. باید روزی یک قاشق کنجد رو هم شروع کنم از امروز. سوره مریم و انشقاق رو هم هرروز میخونم و با صدای قرآن کار میکنم تواداره. تو خونه تنبلی میکنم و پیاده روی و ورزش نمیکنم و همش پشت لپ تاپم و به کارای عقب افتاده ام میرسم تا بتونم تا آخر هفته تحویلشون بدم و با خیال راحت برم مرخصی زایمان. سرکارمو هم همچنان میرم و میخوام تا آخر هفته برم.


مامانم قراره جمعه بیاد پیشم و دیگه بمونه تا به امید خدا موعد زایمان برسه که 23 مهر آخر 40 هفته است. تا خدا چی بخواد و ریحون خانوم کی خسته بشه از دنیای کوچیکش و بخواد یه دنیای بزرگ رو تجربه کنه! علی همش میگه نکنه قبل اومدن مامانت دردات شروع بشه و یهو بچه دنیا بیاد! انگار که بچه سیبه که با یه تکون از درخت جدا بشه و بیفته زمین  


چقدر خوبه که نرفتم شمال و همینجا هستم. وقتی علی پیشمه حس خوبی دارم. آرامشم بیشتره و مطمئنم تو لحظات درد به وجودش خیلی نیاز دارم. همش خواب بچه رو می بینم. یه بار موهاش مشکی و بلنده، یه بار کچله، یه بار بوره، یه بار ابروهاش پیوسته است، یه بار اصلاً ابرو نداره، یه بار چاقه، یه بار لاغره... خلاصه ورژن های مختلف ریحون رو تو خواب دیدم. حالا کدومشه خدا داند  فقط خدا کنه سبیلو و ابرو کمون نباشه مثل مامانش! 


دلم میخواد زودتر دنیا بیاد و بریم ولایت. الان اونجا بارونیه. چقدر لذت بخشه هوای مطبوع و بارونی شمال و قدم زدن زیر بارون و نفس کشیدن هواش. حیف که ما از این نعمتها محرومیم اینجا و سال به سال خبری از بارون نیست! خدا کنه ما که میریم شرشر بارون بباره و صداش تو گوشم بپیچه و ریحونم اولین بارون عمرشو تو روزهای اول تجربه کنه...

دیگه نمیدونم از چی بگم...

نظرات 19 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 10:27 ق.ظ

سلام عزیزم،خوبی دوستم،ریحون چطوره؟
دقیقا زدی به هدف،وبلاگستان خیلی سوت و کور شده،یکیش خود من!!البته کار سرم خیلی شلوغه ولی اعتراف میکنم وقتایه کمی هم که پیش میاد کار نداشته باشم،حوصله ام نمیاد بنویسم،البته هستم و وب بقیه رو البته اگه آپ کنن!!!میخونم...
انشالله که زایمان راحتی داشته باشی،بالاخره زایمانت طبیعیه یا فیزیولوژیک؟
خوش به حالت که انقدر اطلاعاتت زیاده،من که از الان دارم تو سایتای مختلف در مورد پیش از بارداری و بارداری و زایمان اطلاعات کسب میکنم واسه سال آینده!!!بازم یه عااااااالمه چیزه که هنوز بلد نیستم

سلام میشی جان
ممنون

زایمان فیزیولوژیک همون زایمان طبیعیه که توش از تکنیک های بی دردی مثل گاز انتونوکس، ریلاکسیشن، بیحسی اپیدورال یا اسپاینال، ماساژ و ... استفاده میشه

کار خوبی میکنی سرچ میکنی
من رشته ام مامایی بود و خیلی از چیزا رو از قبل میدونستم اما با این حال از اینترنت خیلی اطلاعات خوبی گرفتم
انشالله که بتونی یه بارداری خوب داشته باشی عزیزم
سوال هم داشتی میتونی ازم بپرسی

پیشی و میشی یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 10:28 ق.ظ

دوستم نظر قبلی که توش در مورد نحوه زایمانت هم پرسیده بودم مال من بود،یادم رفت اسممو بنویسم

ای بی حواس

سوری یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 12:00 ب.ظ http://www.jidman8989.blogsky.com

سلام.
مثل من که سوژه ای برای نوشتن ندارم.هیییییع
منم دلم لک زده برا شمال.برا خانوادم،مامانم، بابام....
رفتی سلام گرم مارو هم برسون به شمال و آب و هواش.

سلام عزیزم
پس خوب درک میکنی منو

چشم بزرگیتو میرسونم
انشالله به زودی توام بری شمال

زهرا یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 01:45 ب.ظ http://http://taranebaran.blogsky.com/

سلام.
انشاالله زایمان خوب و راحتی داشته باشی.

سلام
ممنون

شادی یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 02:49 ب.ظ http://shadi2022.persianblog.ir/

عزززززیزم انشاالله به سلامتی زایمان کنی .

وااااااااااااااای باررررررررررررون .من عاااااششششقشم

ممنون شادی جون

ساناز یکشنبه 6 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 03:36 ب.ظ http://mahemoon.persianblog.ir

ایشالا نی نی به دنیا می یاد و باهم میرید شمال. منکه تو تقویم اولین روزی که امیررضا صدای بارون رو شنید نوشتم .

ممنون

آلیس دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 09:28 ق.ظ

سلام عزیزم
دیگه چیزی به اومدن ریحون خانم گوگولی نمونده.خیلی هیجان انگیزه که ببینی بچه ات چه شکلیه و البته استرسش هم کم نیست.
اینطوری که بخوای همه لینک هات و هر روز باز کنی پدرت در میاد.من از بعد بسته شدن گوکل ریدر از inoreader استفاده می کنم و خیلی هم راضیم.بهت پیشنهاد می کنم امتحانش کنی

سلام خانمی
اهوم یه جور حس کنجکاوی و اشتیاقه

inoreader رو نشنیده بودم
باید امتحان کنم
ممنون

نازنین بانو سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 12:23 ب.ظ http://www.mydays1390.blogfa.com

آخی فاطمه جونم این روزها هم روزهای آخر بارداری،باز یه دنیای جدید دیگه پیش رو داری،فاطمه اگر کسی ندونه بارداره ماه اول موهاشو رنگ کنه خطرناکه؟

آره یه دنیای جدیده واقعاً!

والا در مورد رنگ مو اثراتش قطعی اثبات نشده و میگن اگر دفعات استفاده از رنگ زیاد باشه و پوست سر زیاد در معرض رنگ قرار بگیره مساله اهمیت داره (مثلا عوارض هایلایت کمتر از رنگ کردن مو هست)
اگرم مو رو رنگ کنی ممکنه هیچ مشکلی هم پیش نیاد اما خب کار از محکم کاری عیب نمیکنه دیگه

مهسا میم سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 02:05 ب.ظ

حق با توئه عزیزم همه دنبال کار و گرفتاری خودشونن و حوصله نوشتن کم شده...
برات خوشحالم که حس خوب مادر شدن رو تجربه می کنی به امید خدا زود دنیا میاد و چشمت به روی ماهش روشن میشه..
اما یادت باشه این روزا هم برای خودش لذت خاصی داره لذت انتظار...
امیدوارم عکس بعدی که میذاری عکس ریحون خانوم باشه با سیبیل و ابروهای پیوسته یه دختر تمام ایرانی

قربونت برم عزیزم
درست میگی انتظار شیرینیه اما خب هر انتظاری یه نتیجه ای داره دیگه


ای بدجنس

خانوم سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 08:07 ب.ظ http://khanoomivaaghayehamsar.persianblog.ir/

عزیزم رفتم دفتر پیشخوان برای شناسنامه ام . خیلی خلوت بود زود هم کارم رو راه انداختن ولی دقیقا 40 روز طول کشید تا شناسنامه ام اومد. موفق باشی عزیزم

ممنونم

mahtab چهارشنبه 9 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 05:23 ق.ظ

دختر جون اینهمه ریدر هست!
بیکاری هر روز کل وبلاگا رو بالا پایین میکنی؟

من از الد ریدر oldreader میخونمشون
همون زمان مرحمیت گودر معرفیش کردم به همه

چمیدونم والا!

من چهارشنبه 9 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 09:17 ق.ظ http://timebomb.persianblog.ir/

بنده روزهایی رو به یاد دارم که حضرت عالی روزی سه تا پست میذاشتید!
من خلوتی رو دوست دارم. وبلاگستان اگر خیلی هم پر شور باشه وقت آدم رو میگیره...

چه حوصله ای داشتم اون وقتا ها
واقعاً سوژه هم داشتم اونموقع

حالا خیلی هم پرشور نه ولی نه دیگه در این حد بی شور وهیجان!

Fahimeh چهارشنبه 9 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 11:21 ب.ظ

باورکن فاطیماجان من به جای تو اضطراب زایمانت رو دارم .. الهی که به حق خانم فاطمه زهرا (س) به بهترین وراحت ترین نحو ممکن زایمان کنی و اصلاااااااا اذیت نشی .. خدا کمکت کنه .. امیدوارم تجربه خوبی از زایمانت داشته باشی و لطف کنی در اختیار ما هم قرارشون بدی .. خیلی التماس دعا فاطیماجان .

اضطراب برای چی عزیزم؟
وقتی خدا هست، جایی برای نگرانی نیست

ممنون عزیزم
انشالله

محتاجیم به دعا

سمیه م شنبه 12 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 05:34 ب.ظ

انشالله به سلامتی ریحونت بیاد و کلی واسه نوشتنت سوژه شه :)

ممنون عزیزم

لیلا شبهای مهتابی یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 11:02 ق.ظ http://yalda4000.blogfa.com

سلام عزیزم... عیدت مبارک. انشاءالله که به سلامتی زایمان کنی خیلی دوست دارم ریحون رو ببینم در اسرع وقت عکسشو بعدا بزار... من مدتی نت نداشتم الان رایتل رو شارژ کردم سریع اومدم پیشت. دوسست دارم و برات آرزوی بهترینها رو دارم عزیزم :-)

سلام
ممنون
همچنین

قربونت برم

خانوم میم دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 10:59 ق.ظ

چطوری مامانی؟؟
حالت خوبه؟
اوضاع و احوالت روبراهه؟
پس این نی نی کووو؟؟؟ چرا نمیاد؟
ما منتظریم

شکر
هستیم
ما هم منتظریم رخ بنماید

بهار سه‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 07:25 ق.ظ

راست میگی ، وبلاگستان سوت و کور شده ولی فکر نکنم ، حالا دلایلش بماند ، خود من خیلی با گروههای اجتماعی سر گرم نیستم ولی خب بازم نمی نویسم .

وای فاطمه من اینجا پشت مانیتور دارم از هیجان خفه میشم وای به حال تو . باید حس قشنگی باشه اینکه هر لحظه ممکنه اونی که 9 ماه منتظرش بودی سر و کلش پیدا شه . الهی بارتو به سلامت پایین بزاری و هرچه زودتر بتونی بیای ولایت .

فدات بشم عزیزم

بهار سه‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 02:58 ب.ظ http://safuri.blogfa.com

سلام دوستم خوبی عزیزم؟ریحانه جون خوبه؟ هنوز انتظارتون به سر نرسیده؟ بیصبرانه منتظر پست تولد هستم

not yet

هدیه چهارشنبه 16 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 04:09 ب.ظ http://hadyeh.persianblog.ir

سلام فاطیما جونم
خوبی
انشااله که به سلامتی نی نی گولوی عزیزمون به دنیا بیاد.
فاطیما جون تو شاغلی مگه؟من فکر میکردم تو کار نمیکنی.
ببینم تا چندماهگی میشه رفت سرکار؟اذیت نمیشی؟بچه اذیت نمیشه؟آخه منم میخوام اقدام کنم برای بارداری و خیلی دلم میخواد تا آخرین روزای بارداری سرکار برم،چون بیکاری دیوونه ام میکنه.ولی همش میترسم سخت باشه.
الهی که سلامت باشی و خوشبخت دوست خوبم

سلام عزیزم
من تا وسطای هفته 38 رفتم سرکار
مامانم که اومد دیگه نرفتم وگرنه تا آخرش میشه رفت

من الان 7 ساله شاغلم بابا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد