زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

شعری برای همسری

تقدیم به همسرم که عاشق شعرای عرفان نظر آهاری اه


درخت انار عاشق شد،

گل داد سرخ سرخ.

گلها انار شد داغ داغ،

هر اناری هزار دانه داشت.

دانه ها عاشق بودند.

دانه ها توی انار جا نمی شدند.

انار کوچک بود،دانه ها ترکیدند.

انار ترک برداشت.

خون انار روی دست لیلی چکید.

لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.

مجنون به لیلی اش رسید.

خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است،

کافی است انار دلت ترک بخورد...

 

(عرفان نظر آهاری)

 

عجب برفی... به به

عاقا ما نمردیم و بالاخره برف اینجارو هم دیدیم!!! یعنی همه جای ایران برف اومده بود الا اینجا که به حمد و قوه الهی دیگه آسمون ترکید و برف اومد! گویا دیگه خدا خودشم داشت شرمنده ما ملت بینوا میشد!
خولاصه، امروز یهو علی بهم زنگ زد که برفو دیدی؟ گفتم کدوم برف؟ گفت چه نشسته ای که داره برف میاد حسابی... 
منم دویدم رفتم حیاط دیدم بعــــــــــــله. خدا حسابی بهمون حال داده و یه برف اساسی در حال باریدنه
اینم سندش 
عاقا من مثل ندید بدیدا سریع دوربین به دست گرفتم و شروع کردم به عقده گشایی! خو چکار کنم ولایتمون برف نمیومد سال تا سال! 
دیگه این شد که ملاحظه نمودید. ندید بدید هم عمه محترمتان می باشد ولا غیر 
نمردیم و یه پست برفی گذاشتیم! بوخدا داشتم عقده ای میشدم بسکه همه تون برف بازی کردین و پزشو دادین! 

بعداً نوشت: عارضم خدمت انورتون که دیروز کلاً دو ساعت برف اومد و تموم شد! انگاری خدا هم پشیمون شد از اینکه بهمون حال اساسی بده. دوستان عزیز لطفاً حسرت نخورید چون ما خودمونم هوچی از برف ندیدیم جز همون دقایقی که عکس گرفته شد.

لاغر می شویم... هوراااا

حس خوبیه بخشیدن دیگران و رفع کدورتها. آدم احساس سبکی میکنه اینطور وقتا. یه دلخوری پیش اومده بود با یکی از اقوام، شکر خدا رفع شد. بیشتر بخاطر آرامش خودم و همسرم به قول علی زندگی ای که به یه مو بنده ارزش دلگیر شدن نداره!

خدایا کاش توام از گناه و اشتباهات ما اینطوری بگذری...

 

بگذریم. یادتونه تو چند تا پست قبل گغته بودم مدتیه به بدنم بیشتر توجه میکنم و غذامو کم کردم و ورزش میکنم؟ اینجارو میگم. دروغ گفته بودم. فقط غذامو کم کرده بودم و برای ورزش هی تنبلی میکردم! در واقع روزه می گرفتم که هم روزه های قضامو گرفته باشم و هم وزنم کم بشه.

از دو ماه پیش تا الان 28 روز روزه گرفتم. اونم بدون سحری خوردن و با کم کردن وعده افطار. اصلاً هم سخت نیست و بدنم کاملاً عادت کرده به این سیستم طوری که یه قاشق بیشتر بخورم احساس سنگینی میکنم. از دوم دبیرستان تا قبل عقد وزنم بین 55-58 متغیر بود. در واقع حالت عادی 58 بود و ماه رمضون 55 میشد

بعد ازدواج بخاطر اینکه تحرکم کم شد (چون خونه پدری همش حیاط بودم و تو کار سبزی و کشاورزی بودم) وزنم رفت بالا. طوری که رسیدم به 68!! منی که یک عمر شکم نداشتم شکم دار شده بودم! حدود 20 روز که روزه گرفتم تقریباً 3-4 کیلو وزنم کم شد ولی همچنان با شکم مشکل داشتم. یه چند روز با علی دراز نشست رفتیم و حس کردم شکمم کوچیک شده کمی

تا اینکه یه روز اتفاقی تو وبلاگ شف ژولیت با ورزش پیلاتس آشنا شدم. یکی از دسته بندی هاش ورزش های مخصوص شکم و باسنه. ورزش 28 روزه است و هر روز یک سری ورزش های خاص خودشو داره. خود شف ژولیت میگفت تو این مدتی که ورزش میکنه تغییراتو دربدنش حس کرده. با خودم گفتم اینم سرکاریه حتماً. بعد گفتم ضرر نداره که انجامش. هم فاله هم تماشا! حداقل خودمو سرزنش نمیکنم که ورزش نمیکنم!

خولاصه. رفتیم تو وبسایت خانمی که این ورزشو انجام میداد.  این خانوم یکی از پر طرفدار ترین کانال های یوتیوب رو داره که بدون هیچ هزینه ای بهترین برنامه های ورزشی و بدنسازی رو به تمام مردم دنیا ارائه میدهاز روز اول تا روز 28 که شامل ۴ هفته هست همه ویدئو ها تو وبسایتش گذاشته و شما میتونید هر روز ویدئو اون روز رو بزارید و انجام  بدید.

خوبیش اینه که کمتر از ۳۰ دقیقه وقتتون رو میگیره و واسه هر قسمت بدن تمرینات ویژه ای داره، مهم نیست که زبان انگلیسی بلد نیستید مهم اینه که حرکتی رو که میبینید داره انجام میده رو شما درست انجام بدید.

این هم لینک برنامه ۳۰ روزش :

http://www.blogilates.com/calendar/beginners-calendar-for-popsters-just-starting-out

تو وب سایتش قسمت Workout Videos که برید میتونید همه سری های ورزشیش  که تک تکشون بی نظیر هستند رو تو قسمت Series ببینید و هر کدوم رو خواستید شروع کنید به انجام دادن. من و علی حدود 5-6 روزه که ورزشو شروع کردیم و تغییراتو به وضوح در خودمون دیدیم. به علاوه خیلی احساس خوبی داریم بعد ورزش کردن. بهتره یه نفر دیگه همراهتون باشه که تشویق شید و تنبلی رو بذارید کنار.

از همین الان دست به کار شید و لذتشو ببرید

 

ادامه مطلب آموزش دانلود   

ادامه مطلب ...

عجب صبری خدا دارد

بنا به درخواست های مکرر همسرخان مبنی بر ارسال این شعر، بدین وسیله این شعر زیبا جهت تلطیف روحیه شما عزیزان ارسال می شود. باشد که مقبول افتد!

 

عجب صبری خدا دارد، 

اگر من جای او بودم، 

همان یک لحظه اول که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان 

جهان را با همه زیبایی و زشتی به روی یک دگر ویرانه میکردم 

 

عجب صبری خدا دارد، 

اگر من جای او بودم، 

که در همسایۀ صدها گرسنه چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم 

نخستین نغمۀ مستانه را خاموش ، آن دم بر لب پیمانه میکردم 

 

عجب صبری خدا دارد، 

اگر من جای او بودم، 

که می دیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین 

زمین و آسمان را واژگون میکردم 

 

عجب صبری خدا دارد، 

اگر من جای او بودم، 

نه طاعت می پذیرفتم نه گوش از بهر این بیدادگره تیز کرده 

پاره پاره در کف زاهد نمایان سبحه ی صد دانه می کردم 

 

عجب صبری خدا دارد، 

اگر من جای او بودم، 

برای خاطر تنها یکی مجنون صحراگرد بی سامان 

هزاران لیلی نازآفرین را کو به کو آواره و دیوانه میکردم 

 

عجب صبری خدا دارد، 

اگر من جای او بودم، 

به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان 

سراپای وجود بی وفا معشوق را پروانه میکردم 


عجب صبری خدا دارد، 

اگر من جای او بودم، 

به عرش کبریایی به همه صبر خدایی ، 

تا که می دیدم عزیز نا به جایی ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد 

گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه میکردم 


عجب صبری خدا دارد، 

اگر من جای او بودم، 

که می دیدم مشوش عارف و عامی ز برق فتنه ی این علم عالم سوز مردم کش 

به جز اندیشه ی عشق و وفا معدوم هر فکری در این دنیای پر افسانه میکردم 

 

عجب صبری خدا دارد، 

اگر من جای او بودم، 

همین بهتر که خود جای خود بنشسته و 

تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد 

وگرنه من به جای او چو بودم 

یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه میکردم؟؟

 

معینی کرمانشاهی

در راه رسیدن به مسجد

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، زمین خورد و لباسهایش کثیف شدبلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: «من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید»، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد از او تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند

مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند؟

مرد دوم پاسخ داد: «من شیطان هستم.»

مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان گفت:

من تو را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن تو شدم. وقتی به خانه رفتی، خودت را تمیز کردی و به راهت به مسجد برگشتی، خدا همه گناهان تو را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردنت شدم و حتی آن هم تو را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتی. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردنت شوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده ات را خواهد بخشید. بنابراین، من سالم رسیدن تو را به خانه خدا مطمئن ساختم.