همسری: نهار از بیمارستان می گیری خانومی؟
من: آره عزیزم. و من چقدر خانومی گفتنتو دوست دارم! ژیاد ژیاد!
همسری: خانمی
خانومی ...
خانومی ...
خانومی...
لا لا لا خانومی...
دو دو رو دو دود خانومی ...
(:
پ ن: گاهی یه sms ساده اینقدر آدمو سر ذوق میاره!
خدایا این شادی های کوچیکو از ما نگیر!
نقل شده که جوانی نزد شیخ نخودکی رفت و گفت: سه قفل در زندگی ام هست که میخواهم کلیدش را شما به من نشان بدهید.
اول اینکه میخواهم ازدواج آسان داشته باشم، دوم اینکه میخواهم کارم برکت داشته باشد و سوم اینکه می خواهم عاقبت به خیر شوم.
شیخ فرمود: برای قفل اول نمازت را سر وقت بخوان، برای قفل دوم نمازت را سر وقت بخوان و برای قفل سوم هم نمازت را سر وقت بخوان!
جوان گفت: هر سه با همین یک کلید؟؟!
شیخ فرمود: پسرم نماز اول وقت «شاه کلید» است!!!
منبع: اینجا
خانه نوشت: گفته بودم که رفتیم یه خونه 100 متری رو دیدیم و بدجور پسندش کردیم دیگه؟ الان صاحبش بازی در آورده میگه متری 2200 میفروشم! تازه شم گفته 3-4 تا مشتری دیگه هم داره خونه! حالا جالبه که همکار علی که مدیر ساختمون هست اجازه نمیده هر کسی خونه رو بخره. خودش دیروز گفت خوبه من میدونم مشتری خونه اش فقط یه افغانی اه که اونم ما اجازه نمیدیم خونه رو بهش بفروشه (نمیخوام به کسی توهین شه اما خب هر ساختمونی قانون خودشو داره). یحتمل طرف دیده ما طالبیم و همکار علی دو سه بار پیگیر شده، دور برش داشته وگرنه ساختمون ما که تو موقعیت بهتری قرار داره اگر خودمونو بکشیم متری 500-2400 فروش بره که بازم بعیده!! اصلاً نمیتونم خونه دیگه ای رو ببینم چون همش ناخودآگاه با اونجا مقایسه ش میکنم! امیدوارم خدا به دلش رحم بندازه و بهمون بفروشه. حالا خوبه خودش میخواد بره خونه ویلایی بخره ها...
ته دلانه نوشت: ته دلم روشـــنه بدجور! اونم از نوع لامپ دویستش! خدا خودش درست میکنه همه چیو چون ما خودمونو سپردیم به اون! اهوم
گفتم پایان نامه م که تموم میشه سرم خلوت میشه و می نویسم اما نشد. همش کار داشتم و نمیشد بنویسم. ضمن اینکه سوژه خاصی هم نداشتم برای نوشتن. یادمه مجرد که بودم گاهی وقتا روزی دو سه تا پست هم میذاشتم! هم اینکه کار خاصی نداشتم، هم اینکه اونجا کلی آدم می دیدم و سوژه برای نوشتن پیدا میکردم و حس و حالم بیشتر بود!
بگذریم. این روزها در تب و تاب خونه عوض کردن هستیم. قیمت خونه پائینتر اومده و بازار راکده. برای همین بهترین فرصته برای خونه خریدن. خونه مون رو برای فروش گذاشتیم. پارسال در تب و تاب خونه خریدن هدفمون فقط این بود که خونه جای خوبی باشه که بتونیم راحت بفروشیمش. خونه مون الان 5 ساله است و 63 متر.
امسال میگیم خونه ش خوب باشه و منطقه اش معقول باشه. تو باجک که خونه پیدا نکردیم. همه یا متراژ بالا بود یا قیمت بالا. تو سالاریه و شهرک قدس و بلوار امین چند مورد رو دیدیم که بالای 200 تومن میشد. جاهای فوق العاده ای بود از نظر خیلی ها اما من حاضر نبودم از شهر دور باشم ولی جایی باشم که دهن پر کن باشه! ایضاً علی همینطور فکر میکنه.
بعدشم 200 تومن بدم برم خونه 70 متری که 7 متر از خونه فعلی بزرگتره، اما جاش خوبه؟ نمیخوام خو! تازه تراس هم نداشت!!!!
دیشب رفتیم ساختمونی که اداره علی ساخته و همکاراش هم همونجان. تو 15 خرداده اما یه ساختمون شناخته شده است. قیمتش هم 200 تومنه اما 100 متره. سه تا تراس بزرگ داره. سه تا پارکینگ داره. اتاق خواب و حال پذیرایی و آشپزخونه ش بزرگتره. کابینتش زیاده و جنس خوبه. از سه طرف نور میگیره و خلاصه نقشه ش فوق العاده است چون طراحی نقشه و نماش توسط معمار انجام شده و چون برای خودشون ساختن بهترین مصالحو استفاده کردن و نظارتش هم با اداره شون بوده.
خونه ش که فوق العاده بود. به قول علی فقط برای من ساخته شده که تو تراسش کشاورزی راه بندازم! باید ببینیم چقدر تخفیف میده بهمون و چقدر فرصت میده برای جور کردن بقیه پولمون. این چند روزی اینقدر خونه دیدیم و مزخرف بود، با دیدن اینجا دیگه هیچ خونه ای به دلم نمی شینه. خدا رو شکر سرویس هم داریم و مشکلی نداره.
خونه مون رو برای فروش گذاشتیم و امیدوارم زود به فروش بره. البته چون متراژش کمه و جاش خوبه، مشکل فروش نداریم به امید خدا! شهر املاک یه ساختمون بزرگه که توش حدود 20 تا کارشناس هستن و حتی سایت اینترنتی هم داره و میشه توش سرچ کرد و موردهای مختلف رو دید. آدرسش اینه: www.kolbeh.ir
کارمنداش خوش برخوردن و با این سیستم خیلی بهتر میشه خونه پیدا کرد. کسی تو قم دنبال خونه برای اجاره یا خرید یا فروش هست به اینجا حتماً سر بزنه.
ایندفعه نگران هیچی نیستم چون مطمئنم خدا مثل همیشه هوامونو داره و کمکمون میکنه. حتی اگر هم اینجا جور نشه، به قول علی مطمئناً خدا یه جای بهتر برامون در نظر گرفته. پس بازم نگران نیستیم چون خدایی داریم که همیشه خیرمون رو میخواد و هرچی به صلاحمونه برامون رقم میزنه
اما خب. در کنارش ازش میخوایم کمکمون کنه و همینطور به تمام کسانی که خونه ندارن تمکل مالی بده تا بتونن خونه دار شن
التماس دعا
نقل شده روزی حضرت موسی (ع) از خداوند خواست که بعضی از اسرار را برای او کشف کند
خطاب رسید: ای موسی! تحمل آن برای تو مشکل است.
حضرت موسی (ع) اصرار زیادی کرد که بعضی اسرار برایش کشف گردد.
خطاب رسید: ای موسی! نزدیک فلان چشمه خود را مخفی کن تا عجایبی را مشاهده کنی و اسرار پنهانی برای تو کشف گردد.
حضرت موسی (ع) خود را به کنار چشمه رسانید و در میان شاخه های درختی پنهان شد و به انتظار نشست.
ناگهان سواری از راه رسید، کنار چشمه پیاده شد و مرکب خود را آب داد.بعد برهنه شد و در میان آب رفت بدن خود را شستشو داد و از آن بیرون آمد لباس های خود را پوشید. همیان (کیسه) پولی از داخل لباسش افتاد او متوجه نشد، اسب خود را سوار شد و رفت.
بعد از آن، چوپانی گوسفندان خود را به کنار چشمه آورد آب داد و هنگام رفتن کیسه را برداشت و رفت.
بعد از آن شخص کوری عصا زنان بر سر چشمه آمد و نشست. در این هنگام سوار برگشت و از آدم کور مطالبه همیان خود را نمود، او هم با صاحب همیان درشتی نمود و گفت: من از همیان تو اطلاعی ندارم.
صاحب همیان ناراحت شد و با حربه ای که در دست داشت به سر کور فرود آورد، او را به قتل رسانید و مراجعت کرد.
حضرت موسی (ع) ناراحت شد و عرض کرد: پروردگارا!این چه عدالت و قضاوتی است؟ کیسه را چوپان برد و این کور بی چاره باید عقوبت شود در حالی که از کیسه پول بی اطلاع بود؟
خطاب رسید: ای موسی! این عین قضاوت و عدالت است زیرا پدر چوپان مدتی نزد صاحب پول کار کرده بود و بدون این که مزد خود را بگیرد از دنیا رفته و به اندازه همین پول که در کیسه بود از او طلب داشت و امروز چوپان به طلب خود رسید.
اما این کوری که کشته شد پدر صاحب کیسه را در ایام جوانی گشته بود و امروز خداوند قاتل را به دست وارث مقتول به قتل رسانید و انتقام پدر خود را گرفت.
بلی خداوند در کمین ظالمین است و انتقام مظلوم را خواهد گرفت!
خیاطی نوشت: با دیدن خیاطی های حسنا، دلم خواست برم کلاس خیاطی اما هرجا زنگ میزنم عصرها کلاس نداره. کسی تو قم جایی میشناسه که عصرها آموزش داشته باشه من برم؟