ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
خواهرم یک کمی پول داشت (700 تومن). بهم گفت برام طلا بخر که بعداً بفروشم. پنج شنبه عصر رفتم دنبال طلا براش. قیمت طلا هم پایین اومده بود (گرمی 94 هزار تومن) و فرصت خوبی بود برای خرید. از اونجایی که خواهرم طلا دوست نداره و استفاده نمیکنه، گفت بخر ولی دست خودت باشه. قبلاً هم گوشواره، زنجیر و دستبند براش خریده بودم که دستم بود! یه همچین خواهری هستم من. یه همچین خواهری هم هست اون!
خلاصه رفتم و دو سه تا طلافروشی رو نیگا کردم. هوس انگشتر کرده بودم. بدون نگین میخواستم بگیرم که تو فروش ضرر نکنه. از انگشترای یه قور و بزرگ خوشم نمیومد. یه مدل دیدم که روش تراش داده بودن و شبیه نگین بود توی نور. قشنگ بود. خوشم اومد. وزن کرد و گفت 450 تومن میشه. شبیه حلقه هم بود.
گفتم برم جاهای دیگه رو هم ببینم بعد تصمیم بگیرم. طبقه بالا که رفتم دیدم همینو با قیمت 420 میده. این شد که پسندیدم و گفتم برام تنگش کنه.
بعد دیدم بازم پول هست. این یکی رو هم دیده بودم که خوشم اومده بود از توپ توپیش! گفت اینو هم 520 میدم. حالا پول خواهرم بود 700 تومن و این میشد 920. از قبل بهم گفته بود اگر 200-300 تومن گرونتر شد بده، من بعداً بهت میدم. خلاصه 200 تومن گذاشتم روش و اینو هم گرفتم براش (حالا برام! من و خواهرم نداریم که! ).
صدالبته دقت کردید که طلا توی عکس قشنگ نمی افته دیگه! اصلاً برق برقی هاش مشخص نیست.
خلاصه خوشحال و خندان برگشتم خونه و از اون روز تابحال بیرون که میرم اینارو میکنم دستم و حالشو میبرم!!!!
یه همچین موجودی هستم من! ندید بدید هم خودتی!
خواهرم همیشه تو تمام لحظات ناراحتی همراهم بوده و دلداریم داده. همیشه وقتی دلم از همه جا پربود، میرفتم باهاش حرف میزدم، یکم اشک می ریختم و آروم میشدم. همیشه به عنوان خواهر بزرگتر هوامو داشته و محبتشو ازم دریغ نکرده. برادرزاده هامو همیشه نگه میداره و باهاشون بازی میکنه و میبرتشون اینور اونور. مراقب مامان بابامه و هوای کل خانواده رو داره اما برای غصه های خودش یه شریک همیشگی نداره. امتحان سختیه و هرکسی طاقتشو نداره!
خدایا به حق حضرت معصومه دل خواهرمو شاد کن و یه مرد خوب که قدر مهربونیشو بدونه نصیبش کن!