ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
یه زمانی نوشتن تو دنیای مجازی بهترین تفریحم بود. کوچکترین اتفاق میشد یه سوژه برای نوشتنم. کم کم از دنیای مجازی فاصله گرفتم. قبولی تو ارشد و درس و ازدواج و پایان نامه و کار بیرون و اومدن بچه و ... همه و همه دست به دست هم دادن تا روز به روز فاصله ام بیشتر بشه.
مخصوصاً که گوگل ریدر و اینا دیگه رفت و نمیتونستی وبلاگایی که آپدیت شدن رو تو وبلاگت ببینی. دیگه همه کمتر مینوشتن و کمتر میخوندن و انگیزه ها ازبین رفت. با چه شوقی هی وبلاگارو باز میکردم تا مطالبشونو بخونم و حتما کامنت بذارم و خودم هم بعد از ارسال پستم با ذوق میومدم نظراتو میخوندم. چقدر دلم برای اون روزهای خوب تنگ شده ...
ریحان من روز به روز داره بزرگتر میشه و کارای جدید انجام میده. در پایان 6 ماهگی دندوناش شروع به در اومدن کرد و الان که 8 ماه و 9 روزشه، هشتمین دندونش هم لثه اش رو پاره کرده و داره در میاد. کلاً بچه ام عجله داشت برای غذاخوردن!
یه هفته ای میشه که ریحانو بردم مهد. تا الان پیش خودم بود. خیالم راحت بود و شیرشو میخورد و میخوابید. هفته قبل معاون آموزشی دانشگاه که قبلاً رئیس مرکزمون بود اومد دید ریحانو آوردم و گفت یا بذارش مهد یا برو بچه ات بزرگ شد برگرد! رئیسم و رئیس بیمارستان و بقیه گفتن نبر اما من دنبال دردسر نیستم. دیدم ببرمش مهد بهتره. این شد که وقتی ریحانو میارم بیمارستان و میخوابه، ساعت 10.5 الی 11 که بیدار میشه شیرشو میدم و می برمش مهد میذارم. اینطوری لااقل با بچه ها و مربی بازی میکنه و منم به کارام میرسم. یعنی یه آدم بیکار میخواد فقط بشینه جلوش باهاش بازی کنه
فعلاً همین. خبر خاصی نیست. گفتم به دوستایی که منو شرمنده کردن یه خبری از خودم بدم
وااااای خدای بزرگ..... این خوشگله کیه!؟؟
خیلی دوست داشتنی تر شده ریحون عزیز..... باور کن خیلی خوشحال میشم پست جدید میزاری یا عکس ریحون رو... آره منم خیلی دلم گرفته که وبلاگ ها اینقدر سرد و بی روح شدن
بازم منتظریم..... هر دو سه هفته حداقل پست جدید بزار.... عادت کردیم بهت... :-)
قربونت برم عزیزم
لطف داری لیلا جان
خودتم پست بذاری بد نیستا
منم دلم برای روزهای پرخاطره ی وبلاگ نویسی تنگ شده... ولی تکه همگی دوباره همت کنیم می شه برگشت به همون حس و حال....
ماشالله به ریحان... خدا حفظش کنه... چه بزرگ شده.... ایشالله تو مهد بیشتر بهش خوش می گذره.
ممنون عزیزم
انشالله به زودی نی نی شما
به به به.باد آمد و بوی عنبر آورد.چه عجب فاطیما خانم
به به ریحانه خانم گل هم که روز به روز زیباتر می شه ماشالله.
خانم شما که گله می کنید چرا خودتون به ما سر نمی زنید؟؟
آخه شما تا 21 خرداد پست نذاشته بودی!!!
خوب کاری کردی اومدی...انشاءالله سالم باشه
ممنون عزیزم
همچنین فاطمه کوچولوی تو
ای جووووووونم
من بفدای ریحون خوشگل ناز :*
سلام
یه توفیق یا استراحت اجباری برای همه پیش اومد
سلام
نه که خیلی پرکار بودیم، بایدم استراحت میکردیم
سلام فاطیما خانوم دلمون براتون تنگ شده بود منم تقریبا دختری همسن دختر شما دارم خیلی وقت بود میاومد و عکس دختریت رو میدیم و منتظر پست جدید بودم دلمون براتون برای پستاتون و برای همه چیز تنگ شده بود به ما هم سر بزنید و بیشتر در مورددختری بنویسید
سلام عزیزم
ممنون
شما لطف دارین
خدا دختر وپسرتو برات نگه داره
شما وبلاگ داری؟
چشم بیشترمینویسم
ای جااااانم چه ناز شده
ااا بخشید سلام
خدا حفظش کنه، انشالله از سربازای آقا بشه
موفق باشی خانومی
و اینکه واااقعا سخته تنهایی بچه داری، خدا قوت
قربونت برم عزیزم
ما که نینی تورو ندیدیم
به به چقدر ناز شده گوشوارشوووو ببین.ببوسش از طرفم
سلام فاطیما خانوم آره وبلاگ دارم دوست دارم بیای و به ما سر بزنی www.amirali-va-ma.niniweblog.com
سلام
ممنون
دوباره هوای وب نویسی ب سرم زد!
گفتم بیام اینجا عرض ادب کنم و خبر بدم
فدایت
فاطیمای عزیز سلام
هزارماشاا... چقدر خوشگل و خواستنی شده ریحانه خانم.
خدا حفظش کنه
ممنون عزیزم
سلام عزیزم.........
علیک سلام گلم
دخترتون یه تیکه از ماهه
مطمئنم
ممنون آیدا جون
نظر لطف شماست