زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

مکافات

نقل شده روزی حضرت موسی (ع) از خداوند خواست که بعضی از اسرار را برای او کشف کند

خطاب رسید: ای موسی! تحمل آن برای تو مشکل است.

حضرت موسی (ع) اصرار زیادی کرد که بعضی اسرار برایش کشف گردد.

خطاب رسید: ای موسی! نزدیک فلان چشمه خود را مخفی کن تا عجایبی را مشاهده کنی و اسرار پنهانی برای تو کشف گردد.

حضرت موسی (ع) خود را به کنار چشمه رسانید و در میان شاخه های درختی پنهان شد و به انتظار نشست.

ناگهان سواری از راه رسید، کنار چشمه پیاده شد  و مرکب خود را آب داد.بعد برهنه شد و در میان آب رفت بدن خود را شستشو داد و از آن بیرون آمد لباس های خود را پوشید. همیان (کیسه) پولی از داخل لباسش افتاد او متوجه نشد، اسب خود را سوار شد و رفت.

بعد از آن، چوپانی گوسفندان خود را به کنار چشمه آورد آب داد و هنگام رفتن کیسه را برداشت و رفت.

بعد از آن شخص کوری عصا زنان بر سر چشمه آمد و نشست. در این هنگام سوار برگشت و از آدم کور مطالبه همیان خود را نمود، او هم با صاحب همیان درشتی نمود و گفت: من از همیان تو اطلاعی ندارم.

صاحب همیان ناراحت شد و با حربه ای که در دست داشت به سر کور فرود آورد، او را به قتل رسانید و مراجعت کرد.

حضرت موسی (ع) ناراحت شد و عرض کرد: پروردگارا!این  چه عدالت و قضاوتی است؟ کیسه را چوپان برد و این کور بی چاره  باید عقوبت شود در حالی که از کیسه پول بی اطلاع بود؟

خطاب رسید: ای موسی! این عین قضاوت و عدالت است زیرا پدر چوپان مدتی نزد صاحب پول کار کرده بود و بدون این که مزد خود را بگیرد از دنیا رفته و به اندازه همین پول که در کیسه بود از او طلب داشت و امروز چوپان به طلب خود رسید.

اما این کوری که کشته شد پدر صاحب کیسه را در ایام جوانی گشته بود و امروز خداوند قاتل را به دست وارث مقتول به قتل رسانید و انتقام پدر خود را گرفت.

بلی خداوند در کمین ظالمین است و انتقام مظلوم را خواهد گرفت!


خیاطی نوشت: با دیدن خیاطی های حسنا، دلم خواست برم کلاس خیاطی اما هرجا زنگ میزنم عصرها کلاس نداره. کسی تو قم جایی میشناسه که عصرها آموزش داشته باشه من برم؟ 

نظرات 12 + ارسال نظر
من شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:21 ب.ظ http://timebomb.persianblog.ir/

یعنی این وسط اون اسب سوار به خاطر قتل و اون چوپان به خاطر برداشتن پولی که مال او نبود گناهکار نیستند و نباید در آخرت جوابگو باشند؟!
به نظر من این داستان ها پایه ای ندارند و ساخته ذهن آدم هایی هستند که میخواستند به شکلی عدالت خداوند رو توجیه کنند و براش دلیل بیارن...

اصولاً شما همیشه نکاتی رو برداشت می کنید که متفاوت از بقیه است
مثل خانم الی ب!
در مورد مجازات اونها که مطمئناً مجازات میشن
مسئله مکافات عمله
نکته اصلی رو دریاب برادر من
نه بحث های حاشیه ای

قاسم شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:01 ب.ظ http://30salegie.blogfa.com

اینجاست که ثابت می کنه مغز انسان ظرفیت خیلی چیز ها رو نداره و نمی تونه همه چیز رو درک کنه.
زیاد نباید روی مغزمون و حساب کتابایی که می کنه حساب کنیم!

بله دقیقا

حسنا بانو شنبه 6 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:33 ب.ظ

دهنم از تعجب باز مونده...واقعا حکمت خدا رو ما نمیتونیم درک کنیم...مرسی بابت این پست روحیه دهنده ات
انشاالله کلاس رو زودی پیدا کنی

انشالله

من یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:18 ق.ظ http://timebomb.persianblog.ir/

این دقیقا نکته اصلی بود که خدمتتون عرض کردم خواهر من! داستانی که نقل کردید با اصول دم و دستگاه خداوند در تناقضه! بیچاره حضرت موسی که همه این داستان ها را به اسم اون می سازند
خانم الی ب کیه حالا؟

حالا شما میخوای اینطوری فکر کن ما اونطوری!
این حکایت برگرفته از کتاب منتخب التواریخ بود

الی ب دوست عزیزی است دقیقاً مثل شما که برداشتش از مطالب دقیقاً برعکس چیزیه که همه برداشت میکنن!

مامان کیارش یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:54 ق.ظ

جالب بود

fahimeh یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:07 ب.ظ http://mohamadofahimeh91.blogfa.com/

چه داستان زیبا وقابل تاملی ممنون فاطیماجان ... حتی اگه واقعیت نداشته باشه ولی اون جمله ای که نوشتید خداانتقام مظلوم رو میگیره عین حقیقته !!! تشکر ...

خواهش میکنم عزیزم

غریبانه یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:02 ب.ظ

سلام
شنیده بودم این داستان رو
واقعا درهرکارخدا یه حکمتی هست

سلام
دقیقاً

الی ب یکشنبه 7 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:35 ب.ظ

چه عجیب و پیچیده! یعنی داستانش واقعیه؟

ممکنه

آویشن دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:09 ق.ظ

قالب جدیدت مبارک خانوم گل
پستتم جالب بود

ممنون عزیزم

mahboube سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:09 ق.ظ

چقدر دیر به دیر مینویسی.چرا آخه؟

چون هم سوژه ندارم
هم وقت!

زهرا... سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:08 ب.ظ http://28mehr-8esfand.blogfa.com/

عالی بود.
اصلا نشنیده بودم تا به حال.
واقعا هرکاری تو این دنیا بکنیم یه جوری به خودمون برمیگرده
ممنون
.
یه کلاس خیاطی خوب تو پردیسان میشناسم،ولی تو تو خود شهر نه:( ایشااله پیدا میکنی

حیف...

مونا پنج‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:14 ق.ظ

سلام

ممنون
دوستون دارم.

راستی یه سوال بی ربط به این پست داشتم خواهرتون که مجرده تا حالا حتما متوسل به حضرت معصومه شدن
درسته؟؟؟

سلام
خواهش میکنم

آره شده ...
مطمئناًحکمتی داره که ما بی خبریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد