زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

هفته های آخر

سلام. من خوبم. نی نی هم خوبه. دیگه داره 33 هفته ام تموم میشه و کم کم به هفته های آخر میرسیم. تو سونوی 30 هفتگی که رفتم ریحون سرش پایین بود و اگر سونوی 36 هفته هم همینطور باشه (که فعلاً هست)، میشه طبیعی زایمان کرد. تا خدا چی بخواد

چهارشنبه ظهر داداشم و زن داداشم و امیرعلی و البته زهرا که تو شکم مامانشه، با مامانم و خواهرم اومدن پیشمون. خیلی تو روحیه ام تاثیر داشت و واقعاً خوشحال شدم مامانمو دیدم. وقتی مامانمو می بینم تمام درد و غم و مریضی هام ازیادم میره. 

تا جمعه صبح بودن و هی میرفتیم بازار. برای زهرا خرید کردیم. خیلی راه رفتم. به قول زن داداشم تو کل بارداری اینقدر راه نرفته بودیم  ولی حس خوب خرید کردن برای بچه به آدم اونقدر انرژی میده که خستگی از یاد آدم میره. قبلاً نگفته بودم اما از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون من و دوتا زن داداشم همزمان بارداریم. هر سه تا هم نی نی مون دخمله.

اولی منم که ریحونه اسمش، دومی زن داداش بزرگمه که زهراست دخملش و سومی هم زن داداش کوچیکمه که اسم دخملیش فاطمه زهراست. فاصله زایمانمون هم سه هفته سه هفته است. مامانم خیلی ذوق داره سر این بچه ها و راه به راه براشون پیراهن میدوزه.

اینجا که اومده بودن، هرجا خرازی میدیدیم مامانم میدوئید میرفت نوار و روبان رنگی میخرید برای لباسشون و دختربچه ها رو که میدید با دقت لباسشونو نگاه میکرد که مدلشو یاد بگیره و بره بدوزه. تازه شم گاهی وقتا میرفت دست میزد جنس پارچه چیه و یا بچه رو جلو عقب میکرد مدل دستش بیاد 

خیلی خوشحالم که مامانم شاده. دیدن ذوق و شوقش و "فدا بشم" گفتنش هاش سرذوقم میاره. تازه شم من خودم برای ریحون خانوم یه کلاه شال گردن قلاب بافی کردم و برای روی کلاه هم یه گل خوشمل درست کردم که به زودی عکسشو میذارم. میخوام برای اون دوتا نی نی هم ببافم.

به امید خدا دیگه تا آخر شهریور میرم سرکار و بعد استراحت تا زمان زایمان که طبق سونو باید 23 مهر باشه و دیگه باید منتظر باشم ببینم کی دردام شروع میشه به امید خدا. برخلاف نظر بقیه که منعم میکنن، من زایمان طبیعی رو تحت هر شرایطی ترجیح میدم و معتقدم که روند طبیعی تولد باید طی بشه و لزومی نداره که از درد بترسم چون مطمئنم حکمتی توی این دردها هست که خدا قرارش داده وگرنه زایمانو بی درد میکرد! 

کلی کار دارم که باید تا آخر شهریور انجام بدم. کلی مقاله باید ویرایش کنم. ترجمه کتاب دارم، تبدیل پایان نامه به مقاله و خلاصه باید خدا کمک کنه که بتونم قبل رفتنم همه رو سر و سامون بدم و با خیال راحت برم مرخصی. دوست داشتم سرم خلوت بود و مینشستم خیاطی و قلاب بافی میکردم برای ریحون اما بخاطر مسائل مالی باید کار بگیرم تا بتونیم به امید خدا 40 میلیون مستاجرمونو اسفند ماه بدیم و بریم خونه خودمون.

مطمئنم همه چیز به بهترین شکل انجام میشه. زایمانم هم دوست دارم برم شمال. وزنم هم الان سه هفته است که ثابت مونده. در واقع داره از وزن من کم میشه و بچه وزن میگیره. مطمئنم که خیلی زود به وزن قبل بارداری برمیگردم. اشتهام کمتر شده و دیگه مثل اوایل بارداری زیاد غذا نمیخورم و خیلی راحت میتونم خوردنمو کنترل کنم و مجبور نیستم بخورم تا افت فشارم جبران بشه و همین باعث شده وزنم کم بشه.

درد پاهام هم کم شده و خدا رو شکر ورم و سوزش سردلم هم با گذاشتن بالشت کنترل میشه. همه اینا باعث میشه بیشتر و بیشتر از این روزها لذت ببرم و منتظر تولد ریحونم باشم. از علی هم جا داره خیلی تشکر کنم که مثل یه کوه همیشه پشتم بود و پا به پام اومد و با دردهام درد کشید و با ماساژهاش کمردرد و پادرد و درد کف پامو بی نهایت تسکین داد و مثل مردای دیگه غر نزد که چرا همیشه مریضی و به معنای واقعی کلمه درکم کرد.

امیدوارم خدا بهترین پاداششو بهش بده. من که همیشه میگم اگر کلیدی قرار باشه خدا بهم بده، نصفش مال اونه. خدا خیرش بده و امیدوارم همیشه سالم باشه و هیچوقت مریضی شو نبینم و سایه اش بالای سر من و دخترمون باشه 

انشالله که بتونم خوبی هاشو جبران کنم و همسر خوبی براش باشم

نظرات 28 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:16 ب.ظ http://zave.blogsky.com

یه سر هم به ما بزن واسه ی تبادل لینک.
نظر یادت نره!!

برو بابا
خوشحال شدم که چه زود یکی از دوستام کامنت گذاشته برام!

Fahimeh یکشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:01 ب.ظ

ان شالله به خیر وخوبی وسلامتی همتون زانوی خیر زمین بگذارید .. الهی که قدم این نی نی های گلتون خیر باشه وبعد ازدنیا اومدنشون یه داماد خیلی خیلی خیلی خوب هم قسمت خواهرجونت بشه .. خداروشکر که خوبی فاطیمای عزیزم .. خداروشکر که راضی هستی .. امیدوارم به زودی چشممون به جمال نازنین این ریحون خانوم عزیزدل روشن بشه و دور دور روی ماهش رو ببوسیم

سلامت باشی عزیزم
ممنون
انشالله

قربونت برم

نرجس دوشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 02:16 ق.ظ

سلام مامان خانم
انشالله که به سلامتی ریحون جون میاد تو بغلت...
اضافه وزن با چند شب زنده داری و شیردهی حل میشه
من تو جفت حاملگی هام تقریبا ۲۰ کیلو اضافه وزن داشتم با اون وضع اسفناک تغذیه و هایپرامزیس...ولی الان وزنم کمتر از قبل از بارداریمه
مراقب خودت و دخملی باش

سلام عزیزم
سلامت باشی

چه خوب که وزنت برگشته
درست میگی
وقتی بچه راه می افته هم آدم کلی جنب و جوشش زیاد میشه

گل پسرات خوبن؟
هوا چطوره اونجا؟

هاچ زنبور عسل دوشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 07:46 ق.ظ

خدارو شکر که همه چی خوبه
خدارو شکر که همسر با فهمی داری که این خیلی مهمه
ان شالله همتون به سلامتی زایمان کنین
ولی دختر تو چون بزرگتره میشه رییس اون دوتا
هی بهشون دستور میده
ان شالله سایه تو وعلی آقا همیشه رو سر ریحون خانوم مستدام باشه

قربونت برم عزیزم
ممنون
سلامت باشی
دو سه هفته بزرگتر که معلوم نیست
بایدببینیم کی قلدرتره
تازشم ریحون اونجا زیاد نیست و ممکنه رهبرشون یکی از اون دوتا بشه

بهار دوشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:01 ق.ظ http://safuri.blogfa.com

عزیزم ایشالا مدت باقیمونده هم به سلامتی بگذره و به خوشی و خوبی به دنیا بیاد..چه حس خوبی داره مادرت خدا ایشون رو برای شما و شمارو براشون نگه داره واقعا هم شیرینه هرچقدر که درد داشته باشه و سخت باشه..در مورد زایمان من واقعا میترسم اگر خدا خواست طبیعی شدی بنویس بعدش چطوری بوده من واقعا میترسم میخوام بدونم دقیقا چطوریه..
منم زایمانو میرم شمال پیش مامانم

ممنون بهار جان
من رشته م مامایی بوده و کلی زایمان طبیعی دیدم
اگر تحمل دردت خوبه بهتره طبیعی زایمان کنی

قشنگیش اینه که تمام دردات با در آغوش گرفتن بچه ات از یادت میره

برای تو دوشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:20 ق.ظ http://www.dearlover.blogfa.com

سلام
چه با حال سه تا نینی همسن می دونی برای خود بچه ها خیلی خوب می تونن کلی با هم بازی کنن توی این زمونه که بچه کمه
انشالله که هر سه به سلامتی زایمان کنید
و انشالله بتونی از روزهای باقیمانده بارداری خیلی لذت ببری

سلام
آره درست میگی اما نی نی من که پیششون نیست

ممنون عزیزم

نازنین بانو دوشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:24 ق.ظ http://www.mydays1390.blogfa.com

ای جان فاطمه ی عزیزم ،چقد حس خوبی میگیررم از خوندنت.انشالا این روزها هم با خوشی تموم میشه و ریحون کوچولوتو تو بغلت میگیری.
من هم با زایمان طبیعی موافقم.اگر خدا به من عنایت کنه فرزندی رو من هم طبیعی زایمان میکنم.
مادر گلت رو ببوس خدا شادیهاشون رو زیاد تر کنه انشالا

قربونت برم عزیزم
ممنون
انشالله که یه نی نی تپل مپل بهت بده خدا

هدیه دوشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:44 ب.ظ

عزززیزم انشااله به سلامتی دختر قشنگت به دنیا بیاد ،خدا روشکر برای خوشحالی مادرت.همیشه دلش شاد باشه.
امیدوارم سایه همسر مهربونت سالیان سال به سلامتی بالای سرتون باشه.

ممنون هدیه جان

آقای میم دوشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:59 ب.ظ http://cafemim.blogfa.com/

انشاءالله شما، ریحون (که احتمالا ریحانه است) و همسر گرامیتان سلامت باشد و دلخوش.
انشاءالله ریحانه شما مثل مادرش همنام و هم مرام حضرت زهرا(س) باشد.
آمین یا رب العالمین

ممنون
بله ریحانه است
شما لطف دارید
انشالله

حسنا بانو دوشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 02:24 ب.ظ

عزیزمممممممم
زودی بگذره گلدختری بیاد

انشالله
گل پسر تو چطوره خاله؟

محبوبه دوشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 04:04 ب.ظ

وای اینجوری که از حسای شیرینت میگی آدم میخواد باردار بشه. خدا سایه مادرت و همسرتو بالای سر خودتو ریحوم نگه داره.

انشالله به وقتش
ممنون عزیزم

بلورین دوشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 06:37 ب.ظ http://boloorin.blogsky.com/

یعنی کی می شه من برسم به هفته الان تو؟ الان من تو هفته بیست و یک هستم به گفته دکترم و فردا که سونو دارم زمان دقیقش و می پرسم....
اینقدر دوست دارم زودتر بگذره که نگو...تاریخ زایمان من 30 دی هست...منم ترجیح می دم همه چی به امید خدا طبیعی باشه...از سزارین خوشم نمیاد...
خدا کنه راحت باشه من خیلی میترسم...یه خورده دلداریم بده فاطیما

چشم به هم بزنی این روزها تموم میشه و نی نی گولوت میاد تو بغلت
سعی کن از این روزهات نهایت لذتو ببری عزیزم

نمیگم زایمان طبیعی راحته، اما مطمئنم خدا خودش کمک میکنه و به آدم قدرت تحمل دردشو میده
تمام خانمهایی رو که زایمان کردن و بالا سرشون بودم، با دنیا اومدن بچه و در آغوش گرفتنش همه چی از یادشون رفت و وقتی میپرسیدم به درد و سختی اش می ارزید، بدون هیچ مکثی میگفتن آره و بچه رو به خودشون میچسبوندن!

نگران اون موقع نباش
توکلت به خدا باشه عزیزم
این دردها برای ساخته شدن ماست

narjes سه‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:10 ق.ظ

سلام فاطمه جونم. عزیز دلم ان شاالله ریحون خانومی به سلامت چاشو تو این دنیا میذاره. وقتی پستت رو خوندم یاده خودم افتادم سی و سی هفته ثنا بدنیا اومد....طبیعی خیلی خوبه درسته دردش زیاده ولی بعدش زود به کارت میرسی. من با اینکه گفتن وضعم خوب نیست تو سی و سه هفته و سلامت خودم به خطر میافته ولی حسی بهم میگفت فقط طبیعی... آخرش با اجازه خودمون طبیعی زایمان کردم. از همون لحظه اول شیر داشتم که به اون دخمل خیلی کوچولو بدم برا همین خیلی سریع وخوب وزن گرفت.... خیلی مراقب خودت و ریحانه خانوم باش. دوست دارم

سلام عزیزم
یادمه که ثنا خوشگله زود دنیا اومده بود و خیلی کوچولو بود وقتی من دیدمش
قد یه عروسک بود
خدا رو شکر که بدون هیچ مشکلی و به سلامت دنیا اومد و الانم ماشالله خانومی شده واسه خودش
یه ماچ گنده از طرف من بذار رو لپش

دلم خیلی برات تنگ شده و دلم میخواد ببینمت نرجس جون
کاش بشه

زهرا سه‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 11:38 ق.ظ http://niazema.blogfa.com

ایشالاهرسه تاتون به سلامتی زایمان کنید.چه خوبه که سه تا دخمل همسن و سالن..دوستای خوبی واسه همدیگه میشن.خدا مامان مهربونتو براتون نگه داره.ایشالا به همین زودی ها برای نی نی هدی هم لباس بدوزه و ذوقشو بکنه

ممنون عزیزم
انشالله

بهار سه‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:15 ب.ظ http://vanooshe1366.blogfa.com

چه با حال سه تا دختر کوچولو !!! مطمئنم حسابی با هم جیک تو جیک میشن . ایشاله همشون به سلامتی به دنیا بیان و زیر سایه مامان و باباشون بزرگ شن .
دست علی آقا هم درد نکنه بابت همراهی و همدلی .

اصلا" همه علی نوما خیلی خار هسِنه

اهوم
انشالله

بعله بعله
علی نوما همه تایی خله خار هستنه خاخر جان

نازنین بانو چهارشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 02:11 ب.ظ http://www.mydays1390.blogfa.com

فاطمه جان شما از مرضیه (زندگی من با آقای ابی) خبری نداری؟
جای دیگه ای مینویسه؟

حالش خوبه
فعلاً دسترسی به نت نداره ولی بعدا می نویسه

لیلا شبهای مهتابی جمعه 14 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 06:35 ب.ظ http://yalda4000.blogfa.com

سلام فاطمه عزیزم... خوبی؟؟؟ خوشحالم که همه چی به خوبی میگذره و داری آماده میشی واسه زایمان... :-) دست همسرت هم واقعا درد نکنه... چه خوب که برای زایمان میری شمال... با روحیه عالی ریحون دنیا میاد :-)

سلام عزیزم
قربونت برم
ممنون
انشالله

سمیه م جمعه 14 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:15 ب.ظ

وای فاطیما. حسابی مواظب خودتون باشین و هی صدقه بدین سه تا بارداری تو یه خانواده ماشالله هزار ماشالله. و چقدر خوب که هرسه همجنسند :)
من تا شش روز قبل از زایمانم سر کلاس میرفتم و ده روز بعد از زایمان هم مجددا سر کلاس بودم! مرخصی های زایمانت رو بذار برای بعدش! تا هفته ی دوم مهر راحت میتونی بری و بیای! هرچند تا اخرش هم میتونی :)
راستی میدونستی تو تحقیقی که در بلاد کفر انجام شده مردهایی که عاااااااااشق همسرانشون بودن تو بارداری همونطور که تو گفتی با دردهای همسرشون احساس درد و با تهوع هاش احساس ناخوشایندی داشتن؟! قدر همسرتو بدون :) خدا برات حفظش کنه :) و انشالله سایه ش همیشه بالا سرتو و ریحانه خانم باشه :)

چشم
صدقه هم میدیم

بله راحت میتونم برم سرکار اما تو تضمین میکنی قبل اینکه برم شمال دردام شروع نشه و مجبور نشم همینجا زایمان کنم آیا؟
خب من وقتی میخوام برم شمال زایمان کنم، زایمانم هم طبیعی اه و از هفته 38 تا 41 احتمال شروع درد هست، نباید احتمال زایمان زودرس رو بدم و زودتر برم آخه قربونت برم؟؟؟؟

نکته آخرو هم بعله میدونستم
ممنونم
انشالله خدا علی آقای شما رو هم نگه داره و سایه ش بالای سر تو و گل پسر عزیزت باشه

سارا دوشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 02:34 ق.ظ http://ma3nafaronesfi.blogfa.com/

سلام فاطمه جان
به به ریحانه بانوووووو بزرگ شدن پس
این پست و پست قبلت مثل همیشه اینقدر خوب و با انر÷یه که یکهو دلم خواست دوباره نی نی دار بشم بهتره بگم سه باره
تکن ازین کارا با دل ما خواااهر
ان شالله ریحون خانوم به سلامتی به دنیا میان .یک دختر خانوم و خوشگل و باهوش و مودب

سلام عزیزم


ممنون

سمیه م دوشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 07:31 ب.ظ

آقا من اصلا من دیگه اینجا هیچ نکته ای نمیگم! همه چی رو خودت میدونی که!
هرطور خودت صلاح میدونی! به من چه اصلا! :|

آخه دختر خوب
ناسلامتی من درس این رشته روخوندم ها!
پس طبیعیه خیلی چیزا رو بدونم

حالا قهر نکن
بیا بغلم

بهار پنج‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 08:53 ق.ظ http://safuri.blogfa.com

عزیزم من رمز پست جدیدتو ندارم

بانوی خانه پنج‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:29 ق.ظ

سلام فاطمه جان، مبارکه سیسمونی ریحون جون
عزیزم برام یه مشکلی پیش اومده ، خیلی محتاج دعایم،
تو که بارداری برام دعا کن، یه تصمیم گیریه،
دعا کن بتونم درست ترین تصمیمو بگیرم، خیلی دلم گرفته

عزیزم خدا هرسه رو حفظ کنه در پناه خودش
منم موافق زایمان طبیعیم
ان شالله که موفق باشی

سلام عزیزم
ممنون
انشالله که بتونی بهترین تصمیمو بگیری

بازم ممنون

فصل الخطاب پنج‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:14 ق.ظ

سلام هرروز سر میزنم ببینم خبری از زایمان شده یانه؟
برایت سلامتی و فارغ شدنی آسان را از خداوند میخواهم.
در مفاتیح یه دعایی هست برای زایمان آسان حتما پیدا کنید بخوانید
مطلبتان رمز دار بود نمیدانم بچه به دنیا آمده یا نه؟

سلام خانم معلم مهربان

نه هنوز که 35 هفته ام من
انشالله به امید خدا اواسط مهرماه دنیا میاد

هدیه شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 08:31 ق.ظ

سلام فاطیما رمزتو برام بذار اگه ممکنه.

چشم

نازنین بانو شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:10 ق.ظ http://www.mydays1390.blogfa.com

سلام فاطمه جان رمزت چنده خانومی؟

میدم بهت

مینا شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:15 ق.ظ http://abgineh-14.blogfa.com

سلام عزیزم.خوبی مامان مهربون؟
چی شده عزیزم نگران شدم اتفاقی نیفتاده که خداروشکر؟!
دختر گلت خوبه؟

سلام مینا جون
ممنون عزبزم
نگران نباش اتفاقی نیفتاده

مهسا میم شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:55 ب.ظ

عزیزم حالت خوبه ؟؟؟
ما منتظر نی نی شماییم هاا :)))
ایشاا.. به سلامتی و راحتی زایمان کنی و دخمل تپل مپل دنیا بیاری

خوبم قربونت برم

فدای تو

roya دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:39 ب.ظ http://sweetwishes.blogsky.com

سلام گلم.خوبی؟دل تو دلم نیست عکس نی ینی نازتو ببینم

سلام عزیزم
انشالله به سلامتی دنیا بیاد و عکسشو بذارم اینجا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد