زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

کاشان نوشت 1

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت دوستان عزیزم. اگر احوالی ازما خواسته باشید، ملالی نیست جز دوری شما 

و آما سفرنامه نوشت. آقو ما پنج شنبه ظهر از قم راه افتادیم رفتیم میدون 72 تن سوار اتوبوس کاشان شدیم. حدود یک ساعتی تو راه بودیم ورسیدیم کاشان. بعد چون معرفی نامه گرفته بودیم از اداره علی، خواستیم بریم خانه معلم. رفتیم دیدیم میگن یه مدرسه است که تو کلاساش فرش انداختن و 10 تومن کرایه میگیرن! علی اعصابش خرد شد گفت مسخره کردین مارو؟ خلاصه مشخص شد که کاشان خانه معلم ندارد! 

هیچی دیگه رفتیم بگردیم دنبال مسافرخونه ای چیزی که یه مهمانپذیر دیدیم که میگفت دو تخته بدون حمام 75 تومن! با حمام 90 تومن! گفتیم هتل بریم شرف داره به اینجا! هرجا گشتیم جایی پیدا نکردیم. حالا علی هم نهار نخورده بود و عصبی شده بود. چند جا زنگ زدیم که یا جا نداشتن یا امکانات! حموم هم که جزء جدایی ناپذیر زندگی علی اه! این شد که کلید کرد به حموم!

یه جای دیگه رفتیم که اتاقش 3 تخته بود، سرویسش مشترک بود و آشپزخونه هم همینطور. میگفت 60 تومن. جاش هم وسط شهر بود و دسترسیش به همه جا خوب بود. من اوکی دادم و علی میگفت نه. من نمیتونم اینجا باشم. سرویس بهداشتی مشترک، حمام مشترک، آشپزخونه مشترک. هی میگم مرد، ما فقط موقع خواب میایم اینجا.میخوایم بریم بیرون بگردیم وفقطم یک شبه. گفت الا و بلا من نمیام! هیچی دیگه من کوتاه اومدم...

تاکسی سوارشدیم و گفتیم مارو ببر یه هتل معقول. ورداشته ما رو برده هتل 4 ستاره، اونم تو دارغوز آباد سفلی که هربار میخواستی بیای شهر باید دربست میگرفتی! ازاولش من لیست مسافرخونه وهتل های کاشان رو از اینترنت گرفته بودم و میدونستم هتلش 4 ستاره است. هرچی گفتم علی هی میگفت عیبی نداره. میخواد 200 تومن بشه؟ به درک. حداقل میدونم کجا دارم میرم! یادش هم نبود ما پول نداریم و سفرمون قراره کم خرج باشه!

خولاصه، هی من گفتم آقا نمیریم، اون گفت میریم. وقتی هم رسیدیم و علی دید که کجا آوردتمون، خودش فهمید که حق با من بود. یه هتل 3 ستاره دیگه کنارش داشت که میگفت شبی 110 تومن. به ناچار قبول کردم تا قائله ختم بشه و بیش از این تنش ایجاد نشه! شناسنامه ها رو که دادم دختره گفت اتاق نداریم که! ای مرگ. وقتی اتاق نداری چرا قیمت میدی خب؟

  هیچی. آقا قبول کرد (اونم با اکراه شدید) که بریم همون 60 تومنیه ولی چشمتون روز بد نبینه. به مجرد اینکه وارد شد رفت روی تخت دراز کشید و گفت حوصله ندارم. هی هم میگفت برگردیم. گفتم اینهمه راه اومدیم برگردیم؟ خب بریم دوجا ببینیم شاید نظرت عوض شد. دیدم گرفته خوابیده و هیچ جوره راضی نمیشه. گریه ام گرفت و نشستم های های گریه کردن. علی که دید گریه م گرفته دلش سوخت  گفت گریه نکن حالا. ترو خدا منو ببخش دست خودم نیست. بعد از سه سال اومدیم سفر، میخواستم یه جای خوب باشه. گفتم عیبی نداره. هنوز که چیزی نشده، برمیگردیم. من حوصله ندارم تا فردا هی بگی این بد بود، اون بد بود و سفر کوفتم بشه!

پاشدم چمدونو بردارم که اومد التماس کرد و گفت حق با تواه من سخت میگیرم و منو ببخش و قول میدم دیگه چیزی نگم و ... خلاصه قائله ختم به خیر شد و مثل بچه های خوب پاشد که بریم بیرون. اول گفتیم بریم بازار. دوربینو دادم دستش گفتم عکس بگیر جیگرت حال بیاد. آقا رفتیم غرق در گنبد و حجره های بازار شد. یه آب انبار هم دیدیم. یه کاروانسرا دیدیم که واقعاً محشر بود. این سقف اون کاروان سراست. ببینید چقدر قشنگه. به قول علی طوری ساخته شده که آدم ناخودآگاه چشمش میره سمت آسمون و درواقع نشون میده انسان در مقابل خدا هیچه

اینم یه سقف دیگه. ببینید با کمترین و ارزونترین مصالح چه شگفتی ای آفریدن! به قول علی، امروز با بهترین و گرونترین مصالح نمیتونن چنین چیزی در بیارن! چقدر ریتمش قشنگه!

اینم یکی از درهای یه مدرسه و حجره است که تو بازار بود. من روانی این آبی فیروزه ای هستم

خلاصه خیلی قشنگ بود دیدن بازار کاشان. شاید برای خیلی ها هیچ جذابیتی نداشته باشه اما برای ما که واقعاً لذت بخش و شیرین بود. بازارگردی که تموم شد و هیچی هم نخریدیم، رفتیم یه فالوده مشتی با گلاب قمصر بر بدن زدیم و بعد هم صدای اذان بلند شد. رفتیم مسجد نماز خوندیم و واقعاً چسبید بهمون. برگشتن هم رعد و برق و بارون بود و پیاده روی زیر بارون خیلی باصفا بود. 

تو راه برگشت به مهمانسرا، علی اعتراف کرد که تو همین چند ساعت واقعاً بهش خوش گذشته و چقدر خوب شد برنگشتیم! گفتم فکر کردی من برمیگشتم؟ بایدخودت برمیگشتی (پیش خودمون بمونه، اون گریه و اصرارم برای برگشت بیشتر فیلم بود تا راضی بشه ). دیگه اینطوری شد که روز اول برامون بسیار شیرین گذشت. بعد هم برگشتیم و تخم مرغ گرفتیم و از اونجا که با خودم ماهیتابه و گوجه و رب و تن ماهی و استکان و ظرف آورده بودم، رفتم یه املت مشتی درست کردم و خوردیم و خوش گذشت. تا صبح هم گرفتیم تخت خوابیدیم و حسابی خستگی سفر در رفت از بدنمون.

ادامه سفر و عکس خونه های تاریخی باشه برای پست بعد انشالله. پست خیلی طولانی میشه اینطوری و از حوصله حضار خارجه 


شاید از نظر خیلی ها همین روز اول و دعوا یعنی همه چیز تمام. اما به نظر من مهم نیست اصلاً. من درک میکردم علی چی میگه. میدونستم هم خسته است و هم گرسنه. میدونستم دلش میخواست منو ببره بهترین جا و بخاطر شرایط مالی دوست نداشت به خودمون فشار بیاریم اما من برام مهم بودن پیش اون بود. مهم این بود که ما فقط برای خوابیدن میخواستیم برگردیم مسافرخونه. قرار هم بود فقط یک روز اونجا باشیم پس باید به بهترین وجه ازش استفاده میکردیم. میتونستم داد و قال راه بندازم ولی حق رو به اون دادم و شکر خدا هردو راضی بودیم و بهمون خوش گذشت. 

زندگی همیشه خندیدن و شاد بودن و دوست داشتن نیست. تا تلخی نباشه، شیرینی زندگی به کام آدم نمیاد! من زندگیمو به همین شکل دوست دارم و ازش راضی ام. همسرم هم بی نظیرترین مرد دنیاست از نظر من 

نظرات 28 + ارسال نظر
سوری شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 10:48 ق.ظ http://www.jidman8989.blogsky.com

عجب فیلمی بازی کردی برای همسرتخدارو شکر ما خانوما همیشه اشکمون دم مشکمونه هر وقت خواستیم در دسترسه.
میگم ماجرای این سفر ادامه دارد?یا ندارد?پس کو گلاب گیری?پس کو سفر به اصفهان? عکسات هم عااالی.من این چیزا رو دوست دارم.
راستی گلاب گیری چی شد?عکس?من دوست داشتم ببینم.دوبار رفتم کاشان ولی تو فصل گلاب گیری نبود.

دیگه چه کنیم.ما اینیم دیگه
ماجرا ادامه دارد
به گلاب گیریش نرسیدیم

هاچ زنبور عسل شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 11:54 ق.ظ

مهم خوش گذشتن بوده که الحمدلله میسر شده
این سفرا خاطراتش خوب تو ذهن آدم حک میشه
وای ماهی تابه هم برده بودی دختر تو چه قدر باحالی

بعله بعله
دقیقاً

چه کنیم
ما اینیم دیگه

پیشی و میشی شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:11 ب.ظ

بابا خانم درک کن
اگه همه خانما و بعضا آقایون تو این شرایط،طرفشون رو هی ذره اینجوری درک میکردن،دیگه همه چی گل و بلبل میشد...
خوشحالم بهتون خوش گذشته
میشه پست بعدی یه عکس هم از خودتون بزاری آیا؟!؟!؟

خب خیلی وقتاست که علی هم شرایط منو درک میکنه
دقیقاً درست میگی
معمولا خانوما بیشتر گذشت دارن اوایل اما بعد برعکس میشه

چرا نمیشه عزیزم؟

بهار شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:20 ب.ظ http://vanooshe1366.blogfa.com

سفر بی خطر خانوم ، همیشه به گشت ایشالله .
کاشان خیلی دوس دارم ،یه جوری به دل آدم میشینه ، تو خونه طباطبایی هاش که هرچی بچرخم سیر نمیشم ، دوبار رفتم و هر دوبار به زور کتک منو آوردن بیرون .

به این میگن سیاست زنونه ، کارت درسته شمالی کیجا

قربونت برم عزیزم
منم خیلی خوشم اومد ازاونجا

خب من از حربه گریه زیاد استفاده نمیکنم مگر اینکه مجبور بشم!

یِ خانومِ شاد! شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:22 ب.ظ

به به با همین چن خط عکس هم کلی صفا کردم
آقا میگم بیخیال شدم این متن رو برای همسر بخونم! :دی
خیلی خوبه ک انقدر عاقلی فاطیما
لطفن ازت یاد بگیرم
منم بارها و بارها تو همچین موقعیت هایی قرار گرفتم ک شوهر حساسم بدقلقی کرده و تنها راهم انتقاد و لجبازی بوده ک مثلا ب راهش بیارم اما ی طوری شده خودم بدتر حالم گرفته شده!
از این ب بعد باید گریه رو در پیش بگیرم







ما منتظر بقیه اش هسدییییییییییمممممممم

چرا بیخیال شدی آخه؟

اینطور وقتا انتقاد کنی نه تنها درست نمیشه، که بدترم میشه!

هیچوقت از گریه به عنوان سلاح استفاده نکن چون دقیقاً جواب عکس میده
این دفعه هم من ازته دلم گریه کردم نه برای اینکه اون قبول کنه!

نازنین بانو شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:26 ب.ظ http://www.mydays1390.blogfa.com

خوب خدا رو شکر که موندین و لذت بردین.ایشالا همیشه به سیر و سیاحت و دلخوشی.عکسها زیبا بود

ممنون عزیزم
به قشنگی عکسای شما نمیرسه که

مرمر شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 01:34 ب.ظ http://ww.ruznameyezendegi. blogfa.com

خیلی خوبه که تونستی مدیریت کنی تنش اون روز رو....
من حالا حالا ها باید هی ازت یاد بگیرم....

نه بابا
همچینم سخت نیست
مردا قلق دارن

سمیه م شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 04:15 ب.ظ

:) سفر به خیر!
اعتماد به نفست منو کشته! تو اگه اینقدر خوب علی اقا رو درک کردی چرا زدی زیر های های گریه؟!
بعد قهر کردن و چمدون برداشتن و من برمیگردم اسمش چیزی جز داد و قال زنانه ست؟!
قبول کن که این از طرف علی اقا بود که اومد و مهربانانه خواست که سفر بهت خوش بگذره! قدر بدون دخترم
خوشحالم که خوش گذشته :) انشالله همیشه به سفر و خوشی :)

ممنون

هدیه یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 08:54 ق.ظ

خداروشکر که تو دختر عاقلی هستی.
ولی به نظر من این روزا باوجود اینترنت و تلفن ،آدم سفر که میخواد بره بهتره از قبل حتما به فکر جای مناسب باشه.وگرنه آدم اذیت میشه.
برعکس شما ،دراین جور مواقع این منم که شروع میکنم به لجبازی.

خب من تمام آمار رو از قبلش گرفته بودم و قیمت هم گرفتم
ولی متاسفانه کاشان فقط سه تا مسافرخونه و 4 تا هتل داره

بعدشم ما قرار بود بریم خانه معلم. به همین خاطر مطمئن بودم جای خوبی قراره بریم و دیگه پیگیر نشدم

مهربون خانوم یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:02 ب.ظ http://emruzchekhabar.blogfa.com

نه دیگه باید یه بار دیگه برم کاشان و شب بمونم اون بار که رفتیم شب نموندیم.
خدارو شکر که خوش گذشته.

انشاله میری

لیلا شبهای مهتابی یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 02:23 ب.ظ http://yalda4000.blogfa.com

خوشحالم بهت خوش گذشته. آفرین فاطمه ی صبور و پر حوصله...

فدایت

محبوبه یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 09:36 ب.ظ http://mzm7072.persianblog.ir

واقعا خوشم اومد از سیاستتون خانوم.

خیلی هم سیاست نبودا

لیلا شبهای مهتابی یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 10:59 ب.ظ

من دوشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 11:00 ق.ظ http://timebomb.persianblog.ir/

جالب بود!
یعنی شما این توانایی رو داری که الکی گریه کنی؟!
عکس ها هم که دیگه معلومه، عالی!

باور کنید اولش الکی نبود
اما خب یک کمی که گریستم سبک شدم ولی بعدش ادامه دادم که دلش بسوزه

شادی دوشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 11:09 ب.ظ http://shadi2022.persianblog.ir/

من یه باردانشجوبودم کاشان رفتم .خیییییییییییلی قشنگه و من خیییییییییلی ازاین شهرخوشم اومد .حمام فین و اون خانه های قدیمیو رفتیم .دلم میخوادیه باردیگه برم اونم فصل گلابگیری باشه

الان فصل گلاب گیریه
دو سه هفته دیگه گرم میشه و نمیشه اومد

لیلا شبهای مهتابی دوشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 11:13 ب.ظ http://yalda4000.blogfa.com

:-) منتظر سفرنامه 2هستیم.........

انشالله

Fahimeh سه‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:01 ق.ظ

خداروشکر که خوش گذشته فک کنم اولین سفر سه نفری رو تجربه کردینااااااااااااااا .. این بوس هم واسه نی نی جون :-*

اولین سفر دونفریمونم بود حتی

حسنا بانو سه‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:18 ق.ظ

ای ول دوست همیشه مجهز من

سوری سه‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 08:16 ق.ظ http://www.jidman8989.blogsky.com

فاطیما جان، از بس گفتی ما هم دلمون کاشان خواست.خصوصا اینکه نزدیکه بهمون.این شد که قراره بریم آخر هفته.ببین چیکا میکنی با ما

چه خوب
امیدوارم بهتون خوش بگذره
شما که بهتون نزدیکه میتونید آبشار و غار نیاسر برید که خیلی قشنگه
قمصر هم که جای خود داره!

آلیس سه‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:05 ب.ظ http://roozhayetalaei.persianblog.ir

آخ آخ این بلا سر منم اومده.خاطرات اولین سفر شمالی که رفتیم و نمی دونم خوندی یا نه ولی همینقدر بگم که آقای همسر اینقدر بد اخلاقی کرد که من کلی گریه کردم.اونم بخاطر اتاق.بابا یه شب که هزار شب نمی شه آخه فکر نمی کنن با این غر غر ها باعث می شن که اعصاب ما هم به هم بریزه و سفر کوفتمون بشه؟؟
حالا خدا رو شکر که همسر شما زود متنبه شد و تو هم زود همه چیز و فراموش کردی و بهتون خوش گذشت.منتظر ادامه اش هستم عزیزم

امان از دست این آقایون!!!
ای امان

topoli سه‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 05:57 ب.ظ http://ghandeasal91.blogfa.com

چقد خوب نوشتی ! ازون پست مطلباییه که همیشه ته ذهن آدم می مونه !

ممنون

مائده چهارشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 09:04 ب.ظ

سلام فاطیما جون خوبی ؟
شناختی ؟
اتفاقی پیدات کردم
خوشحالم برات
خیلی خوشحالم داری مامان میشی
به سلامتی ایشالا
تبریک میگم
ایشالا خوش قدم باشه

سلام عزیزم
ممنون
کدوم مائده ای؟
مائده حامی یا یکی دیگه؟

مائده چهارشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 09:05 ب.ظ

ولی عجب فیلمی بازی کردی
ما اینیم دیگه !!!
همیشه به سفر و خوشی

ممنون عزیزم
ولی باور کن فیلم نبود

سارا پنج‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:29 ق.ظ http://www.ma3nafaronesfi.blogfa.cm

سلام . دلم خیلی برای اینجا تنگ شده بودا ....
به به چه عکسهای قشنگی . تجربه ی من میگهدهمین سفرهایی که ادم توش بی پول تره خیلی خیلی خیلی بیشتر از اون سفرهای آنچنانی خوش میگذره ....
قشنگی زندگی هم به همین تلخی و شیرینی های کنار هم داره .مهم نوع حل کردن تعارض هاست ....
منتظر ادامه ی خاطره با عکسهای قشنگت هستیم

به به
سلام خانوم خانومای بسیار کم پیدای ناپدیدیان!!!!
دقیقاً همینطوره که میگی

انشالله امروز دیگه ادامه شو مینویسم

مائده و حامی پنج‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:03 ق.ظ

منم خوبم قربونت
فکر کردم فیلم بود

عکسات هم زیباست

ممنونم
راستی وب جدید نداری؟

آویشن پنج‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:57 ق.ظ

چه کار خوبی کردین رفتین سفر. ما هم عید کاشان بودیم.

البته من پدرم اهل کاشانه:)
گاهی اوقات مردا اینجوری میشه باید مدیریتشون کرد و یه کاری کرد به آدم خوش بگذره. تو هم بهترین کارو کردی. بالاخره این چیزاپیش میاد دیگه. میگن زن و شوهر دعوا کنن ابلهان باور کنن. این چیزا برای ما هم پیش میاد مهم برخورد درسته آدم تو اینجور موقعیتاس که خدا روشکر تو هم از اونجایی که همه فن حریفی از عهده این چیزای ساده برمیای
کاشان واقعا شهر قشنگیه.کاش فرصت داشتین میرفتین گلاب گیری. ایشالا این سری برین. راستی خونتون چی شد. فعلا همینجا هستین یا باید به زودی اسباب کشی کنین؟
نمیدونم گفتم یا نه داشتیم میرفتیم مشهد بهشهر همش یاد تو بودم

خیلی دوست داشتیم بریم گلاب گیری ولی نشد دیگه
انشالله دفعات بعد

خونه رو تا آخر سال اجاره کردیم عزیزم

آره گفتی
ممنون عزیزم
بهشهر شهر همسر خانه نه من

بلورین پنج‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:41 ب.ظ http://boloorin.blogsky.com/

خیلی عالیه...
عکسا هم که فوق العاده...دیدن این بناهای قدیمی حس خوبی داره...منم خیلی جاهای قدیمی و باستانی رو دوستم دارم...
چه قدر خوب که با تدبیر تونستید بهتون خوش بگذره...مهم نیست یه جای دور بری برای مسافرت و تفریح...مهم نیست با هواپیما بری...مهم نیست هتل گرون قمیتی باشه...هر جا که دل خوش باشه همونجا بهترین جاست...
منتظر بقیه عکسا هستم...بلاخره رفتید قمصر یا نه؟

نه نرفتیم
یعنی وقت نشد

غریبانه شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:11 ب.ظ

میگم اگه این شغل فعلی رو نداشتی حتما یه سیاست مدار خوبی میشدی

فصل گلاب گیری کاشان واقعا باصفاست من تمام شهرهای کاشان رو که گلاب گیری دارند رو رفتم
و هیچ وقت هم برام تکراری نمیشه این سفر دلچسب
ان شالله که بتونید سالهای آینده به همه شهرهاش سفرکنید

نه بابا
سیاست نبود بوخودااااااااااا
انشالله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد