زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

زیر این آســــمون آبــــــــــی

با همسرم زیر این آسمون آبی زندگی میکنیم و گاهی اینجا می نویسم

خوبی چه بدی داشت که یک بار نکردی؟

مامانم اینا یه همسایه ای دارن (متاسفانه فایلمونم هست!) که الان حدود 70 سالشه. در سن 27 سالگی با 7 تا بچه شوهرشو از دست داد. با کمک برادرشوهراش بچه هاشو سر و سامون داد و الان همه بزرگ شدن و بچه دارن. این خانوم از اول با پسرش بود و وقتی هم پسرش ازدواج کرد باز هم پیششون زندگی می کرد.

اخلاقای خیلی خاصی داشت. همیشه بهانه گیر بود و به عروس بدبخت گیر می داد. یادمه همیشه عروسش با صورت گریون میومد خونه مون و در مورد مادرشوهرش و رفتارهای بدش میگفت و چون خواهرشوهراش از مادرشوهره بدتر بودن، تنها کسی که برای درد دل و سبک شدن میشناخت مامانم بود. مامانم هم از دستش آسایش نداشت در جوونی و برای همین عروسه رو شدیداً درک میکرد!

مثلاً یادمه همیشه مادرشوهره بدگویی عروسشو پیش پسرش میکرد و چون عروسش سفید و خوشگل تر از دختراش بود همیشه مسخره ش میکرد و خیلی بهش تیکه می پروند. حتی تهمت هایی بهش میزد که واقعاً ناحق و ناروا بود. بهانه گیری هاش هم که ماشالله پایانی نداشت. یادمه میرفت بالای درخت انجیر و سرحال و قبراق تر از ما بود اما با دیدن پسرش ژست مریض به خودش می گرفت و آه و ناله سر می داد و مظلوم نمایی میکرد و به دختراش میگفت عروسه اذیتم میکنه! دختراشم بدتر از خودش بودن و با عروسه بد تا میکردن. کلاً خانوادگی (بجز پسره) تیکه پرون هستن و بارها شده ما رو هم مستفیض کردن و اعصابمونو به هم ریختن!

خلاصه، این عروسه 17 سال با تیکه های مادرشوهر و خواهرشوهرا سوخت و ساخت و مریضی های پی درد پی مادرشوهره رو تحمل کرد و دم نزد. پدر خدابیامرزش نونوایی داشت و مادر و برادراش همه تو نونوایی کار میکردن. شوهرش هم توی طلافروشی کار میکرد. دست بر قضا صاحب کار شوهره یه تهمتی بهش زد و اونو دادگاهی کرد. هرچند بعدش طرف تبرئه شد اما دیگه نرفت سرکار و بعد از 20 سال بیکار شد. بیمه کرده بودش و حقوق داشت و روزا خونه بود.

عروسه هم بعد فوت پدرش و دست تنها شدن مادرش، برای اینکه کمک خرج زندگیش باشه رفت نونوایی و پیش مادر و داداشاش کار میکرد (خمیر چونه زدن و این کارها). آقا این مادره روز به روز بهانه گیریش بیشتر شد و تیکه هاش کلفت تر. آره تو نوکر مادرتی و کلفت داداشاتی و خلاصه ... یعنی هرچی بگم کم گفتم بس که این موجود بی شعوره! آخه بدبخت! این عروسه برای حفظ آبروی پسرت داره میره سرکار! اونوقت تو ... لا اله الا الله.

بگذریم. اون موقع که ازدواج کرده بودن، مادرشوهره نذاشت عروسه درس بخونه ولی دیگه امسال بعد مدتها عروسه رفت دیپلمشو گرفت و داشت با مامانم درد دل میکرد و میگفت دوست دارم برم دانشگاه اما مادرشوهرم نمیذاره و حرف میزنه. مامانمم یهو بهش گفت فاطمه برای زن داداشش رشته مدیریت خانواده (غیرحضوری) ثبت نام کرده و اون درس خونده. توام برو بخون. خلاصه این شد که بهم زنگ زد و من براش ثبت نام کردم و رفت کتاباشو گرفت. شروع کردن به خوندن همان و سیل متلک های مادرشوهره و ایضاً خواهرشوهرا همان!

امروز زنگ زده که میتونم انصراف بدم؟ گفتم چرا؟ دیدم با صدای گریون میگه دیگه خسته شدم از دست اینا. مادرشوهره هرروز بهانه می گیره و همش تیکه میندازه. خواهرشوهرامم بدتر از اون. گفتم فکر میکنی وقتی انصراف بدی تیکه هاش تموم میشه؟ یا اینکه بهانه ای دستش میدی که بگه عرضه نداشتی یک ترم هم درس بخونی؟؟؟؟؟ گفت آره راست میگی. خلاصه خیلی باهاش حرف زدم و گفتم ببین هدفت چیه. اگر میخوای چارتا مطلب یاد بگیری به درد شوهرت و بچه ات بخوری، بسم الله وگرنه انصراف بده.

خلاصه آخرش به این نتیجه رسید که بهتره ادامه بده و به حرفای مادرشوهره توجه نکنه.

دارم فکر میکنم ما آدمها گاهی چقدر بدجنس و بدذات میشیم و به بقیه جفا می کنیم. خداییش چه دلیلی داره چزوندن دیگران و درآوردن اشکشون؟ آیا این عین حیوانیت نیست که با دیدن اشک یکی لبخند رو لبمون بشینه و بگیم حقشه؟ خدایی که اینقدر رئوفه و بنده هاشو دوست داره، آیا میتونه تحمل کنه دل بنده هاشو بشکنیم؟ آیا طاقت دیدن اشک بنده هاشو داره؟

کاش بترسیم از آه مظلوم ... کاش ...

 پیامبر می فرمایند: کسى که مؤمنى را آزار رساند مرا آزار رسانیده و کسى که مرا آزار رساند خدا را آزار رسانیده و کسى که خدا را آزار رساند در تورات و انجیل و زبور و قرآن لعنت شده است و بنابر روایت دیگر بر او باد لعنت خدا و فرشتگان و همه آدمیان! (جامع السعادات).

آیه 58 سوره احزاب: وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِینًا

و کسانى که مردان و زنان با ایمان را بدون آن که کارى کرده باشند آزار مى ‏دهند بدون شکّ بهتان و گناه روشنى را بر دوش کشیده ‏اند.

امام رضا (ع) از جدش پیامبر نقل کرده که: کسی که مرد یا زن مسلمانی را بهتان زند یا درباره او سخنی بگوید که در او نیست خداوند او را در قیامت روی تلی از آتش قرار می دهد تا از عهده آنچه گفته بر آید.

و نیز امام صادق (ع) می فرمایند: کسی که به منظور عیب جویی و آبروریزی مومنی سخنی نقل کند تا او را از نظر مردم بیندازد،خداوند او را از ولایت خودش بیرون کرده ،به سوی ولایت شیطان می فرستد. (کتاب آموزه های جاودانه)

پ ن: آیداجان ایمیلتو بده رمز حسنابانو رو برات بفرستم عزیزم

نظرات 16 + ارسال نظر
شوریده سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:30 ق.ظ http://shorideh07.blogfa.com

سلام
تو هم یه ذره داری خاله زنک میشیا

دنیا دار مکافاته خیالت راحت
با هر دست بدی با همون دست پس می گیری
من هم با نظرت موافق بودم در مورد درس خوندنش
حالا که اینجور شده حتما باید بخونه

سلام
خب شما که نمیشناسیدش
داشتم عمق فاجعه رو بیان میکردم
آخه خودم کشیدم از دستش! اینه که دل منم پر بود

من سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:05 ب.ظ http://timebomb.persianblog.ir/

خیلی وقت بود از این پست ها نذاشته بودید!
زن بیچاره

آره چون سوژه ای نداشتم برای نوشتن!

قاسم سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:21 ب.ظ http://30salegie.blogfa.com

هر چه می کشیم از جهله.
بدترین چیز این میان اینه که مادر شوهره فکر نمی کنه که داره عروسو عذاب میده بلکه احساس میکنه داره به صلاح پسرش عمل می کنه و اصلا از این بابت شرمنده نیست و نخواهد شد.
ان شا الله قبل از مرگ بفهمه و طبلب حلالیت کنه.البته پسر این خانم هم خیلی ضعیف و بچه ننه تشریف دارند وگرنه باید مادر و همسر رو در جایگاه خدشون قرار بده و هیش کدوم به حریم دیگری وارد نشود.
البته نمی شه یک تنه به قاضی رفت و باید اشکالاتی در رفتار عروس بی نوا هم باشد .
ان شا الله هر سه تاشون و ما عاقبت بهخ خیر بشیم.
البته ظلم هیچ وقت پایدار نیست و روزی که مظلوم از ظالم انتقام بگیره از روزی که بهش ظلم شده برای ظالم سخت تره.

پسرش همیشه از همسرش حمایت میکنه و درکش میکنه و تنها دلخوشی این خانم حمایت همسرشه
حتی به خواهراش هم گفته مادرمو ببرین ببینین میتونین بیشتر از یه هفته نگه دارین بخاطر اخلاقش!!!
ولی خب بخاطر محیط روستا نمیشه رفتار دیگه ای بکنه

انشالله

آیدا سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:43 ب.ظ

خواهرشوهرومادرشوهر بد مصیبتیه به خدا.


خدارو۱۰۰۰ مرتبه شکر خانواده شوهرمن خیلی خوبن.
وخوشبحالمون که جاری نداریم بانو

(البته کمی شوخی گفتم اما درونمایش جدی بود)


دست شمادردنکنه بابت ایمبل..به زحمت افتادین بانو...ناهاربیاین خونمون جبران کنم

بعله بعله
من جاری ندارم ولی منو با همسر پسرخاله شوهر مقایسه میکنن!

ایمیل چه قابلی داره؟

fahimeh سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:53 ب.ظ http://mohamadofahimeh91.blogfa.com/

پناه بر خدا دیگه داشت کم کم گریم میگرفت ! چه صبری داره این خانوم ! الهی که به حق فاطمه زهرا(س) خدا عاقبت همه رو بخیر کنه

انشالله

حسنا بانو سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:19 ب.ظ

بیچاره خانومه مگه چه گناهی کرده مادره را ترو خشک کرده؟؟؟این آدم همچین سرپیری و مریضی محتاج میشه دنیا دار مکافاته همین دنیا میبینه نتیجه اعمالشو

بخاطر همین کاراش همیشه مریضه و حتی چند سال پیش دیالیز میشد و انقدر حالش بد بود داشت می مرد و رو به قبله بود
نمیدونم چی شد یهو حالش خوب شد!!!

آویشن سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:34 ب.ظ

واااااااااااااااااای چه مادرشوهر بدی
خدا به عروسه صبر بده

انشالله

گلابتون بانو چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:42 ق.ظ http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

چه آدمایی پیدا میشن. نمیشه این بنده خدا بره یه جای دیگه زندگی کنه یه کم رنگ آسایشو ببینه؟!

نه نمیشه چون تنها پسره و اوشون هم کجا راحت تر پیدا میکنه برای امرو نهی کردن؟
دختراش حاضر نیستن بیشتر از یکی دو روز نگرش دارن!

آیدا چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:19 ق.ظ

میدونی چرا مقایسه میکنن؟
چون یه دونه عروسی..منم اینجوریم..کلا ازهر لحاظ با عروسای فامیل تطبیق داده میشم البته خداروشکر به لطف خدا تاالان توپ تو زمین من بوده...هی تعریف میکنن...دیگه مااینیم دیگه.....


میومدین یه پلوباکله پاچه میزدین خونه ما..تعارف نکناااااااا

درد اینه که چیزایی که مقایسه میکنن هیچ ربطی به هم نداره اصلاً
مقایسه دو فرد متفاوت با شرایط کاملاً متفاوت درسته؟

بگذریم....

کله پاچه با پلو؟؟؟
من آبشو با نون خیییییییییییلی دوس دارم

بانو پنج‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:04 ق.ظ http://talkhoshirinezendegi.blogfa.com

خدا به عروسه صبر بده
خدا مادرشوهرشو هدایت کنه....

ولی خدایی چه ثوابی میبره عروسه با تحمل این آدم!!!

انشالله
چی بگم والا
خدا از این ثوابا نصیب گرگ بیابونم نکنه!!!

پروانه سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:27 ق.ظ http://p57979.blogsky.com

اون پست بالایی خصوصیه؟میشه رمز بهم بدی

خصوصی نیست
رمزو برات میفرستم

پروانه سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:29 ق.ظ http://p57979.blogsky.com

رمز اون پست بالایی رو میشه بهم بدی

چرات نشه عزیزم؟

شوریده سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:48 ب.ظ http://shorideh07.blogfa.com

فاطیما جان چی شد رمزیش کردی ؟
تو هم با ما گشتی
حالا که رمزی شده من و یادت نره

فقط این پست و موارد شبهه ناک که بعضیا فک کنن مربوط به اوناست رمزی اه!

ستاره چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:21 ق.ظ http://www.setarehyesorbi.blogfa.com

فاطیمای عزیز سلام
پست بعدی تغییری کرده که رمزیش کردی؟
اگر تغییری کرده ممنون میشم به منم رمز بدی

سلام عزیزم
تغییر نکرده
همونه

شوریده چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:48 ق.ظ http://shorideh07.blogfa.com

خوب حالا رمز نمی دی

نخونده بودی مگه؟

بلورین پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:32 ب.ظ http://boloorin.blogsky.com/

بنده خدا چه قدر آزار دیده است....پسرش هیچی نمی گه؟ چه قدر تحمل آخه...مگه یه آدم چه قدر تحمل داره....20 سال کم چیزی نیست به خدا...

پسره از زنش دفاع میکنه اما ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد